در یکی دو دهه گذشته، تغییرات زیادی در ماهیت و طبیعت دوره کودکی رخ داده است. بنابراین این دوران هم برای کودک و هم برای والدین دوره چالشبرانگیزی است. زیرا یادگیری اصول ابتدایی انسانیت از جمله هوش هیجانی و هرآنچه مربوط به انسان است برای کودکان دشوارتر شده است. دیگر آنکه انتقال این درسها به کودک پیچیدهتر و با خطرات بیشتری همراه شده است.
دکتر گاتمن، نویسنده این مقاله، که یکی از بزرگترین صاحبنظران در روانشناسی است، میگوید: قبل از پدر شدن نزدیک به ۲۰ سال درزمینه روانشناسی رشد و زندگی هیجانی کودکان تحقیق و بررسی میکردم. اما بعد از به دنیا آمدن دخترمان تازه به واقعیت ارتباط بین فرزند و والد پی بردم. پیشازآن، هیچ تصوری از میزان و شدت احساساتم در ارتباط با فرزندم نداشتم. نمیدانستم هنگامی که او کار جدیدی را یاد میگیرد چقدر هیجانزده میشوم یا اینکه فرزندپروری چقدر توجه، صبوری و شکیبایی لازم دارد. به یاد آوردم که جهان چقدر خطرناک است و بهشدت احساس آسیبپذیری کردم. زیرا از دست دادن او به معنای از دست دادن همهچیز بود.
سالها تحقیق و بررسیام درزمینه پویایی خانواده گواه این است که تعاملهای هیجانی میان والدین و فرزندان تأثیر عمیق و بسزایی بر سلامت کودک در طولانیمدت دارند. در بلندمدت این تعاملات هیجانی سبب ایجاد و رشد هوش هیجانی کودک میشود که بسیار مهم است. زیرا به نظر میرسد هوش هیجانی بیشتر از بهره هوشی موفقیت در زندگی را پیشبینی میکند. برای موفقیت در زندگی کاری، توانایی درک و فهمیدن انسانهای دیگر و کار کردن با آنها بسیار حیاتی است. این توانایی در روابط انسانی نیز نقش مؤثری دارد. میدانیم که داشتن روابط دوستانه و عاشقانه موفق مزایای بسیاری در سلامتی، میزان ثروت، شادی، طول عمر و موفقیت فرزندان دارد.
آنچه در این مقاله میخوانید: |
هوش هیجانى و سبک فرزندپروری
وقتی درمورد فرزندپروری و هوش هیجانی صحبت میشود، دو دسته از والدین هستند که در ارتباط با دنیای هیجانات بسیار متفاوتاند. دسته اول والدین عملگرا هستند که احساسات و هیجانات را نادیده میگیرند، حضور ندارند و تصور میکنند درگیر شدن با احساسات میتواند باعث تخریب خود و فرزندانشان شود. در مقابل والدینی هستند که هیجانات را میپذیرند و در خود و دیگران بهدنبال آنها میگردند.
در پژوهشها نشان داده شده که تأثیر این دو رویکرد بسیار چشمگیر است. فرزندان این دو نوع والدین مسیرهای کاملاً متفاوتی را در زندگی طی کردهاند. وقتی خانوادههایی که طلاق را تجربه کرده بودند برسی کردند، به این نتیجه رسیدند که تربیت مبتنی بر هیجان فرزندان را تقریباً از تمام آسیبها و اثرات منفی جدایی و طلاق در امان نگه میدارد. همچنین نشان داده شد که فرزندان خانوادههایی که از تربیت مبتنی بر هیجان استفاده میکنند عملکرد تحصیلی بهتری دارند. نقطه قوت این سبک فرزندپروری این است که به نظر میرسد این نتایج در فرهنگهای متفاوت یکسان است.
هوش هیجانی در فرزندپروری از خود والدین شروع میشود
برای رشد و افزایش هوش هیجانی در کودک، ابتدا لازم است والدین از خودشان شروع کنند. مهم است که والدین بتوانند احساسات و هیجانات خود را بفهمند و بیاموزند که خودشناسی و خودآگاهی از درک و شناخت هیجانات شروع میشود. هیجانات مانند موقعیتیابی درونیاند که ما را در مسیر زندگی هدایت میکنند.
لازم به ذکر است که هیجانی بودن به این معنی نیست که منطقی نیستید. واکنشهای هیجانی و پاسخهای منطقی اصولاً متضاد هم به نظر میآیند. اما میتوان هر دو را باهم داشت. میتوانید نسبت به فرزندتان منطقی باشید، نه به معنای سختگیر یا مستبد (که خود متضاد هوش هیجانی است)، اما همچنان هیجان هم داشته باشید. میتوانید خشمگین، آزرده، ناامید و کلافه باشید. این بخش اجتنابناپذیر در فرزندپروری است. چنانچه بتوانید بهعنوان الگو بهدرستی هیجاناتتان را مدیریت کنید، در آینده نزدیک فرزندتان هم این توانایی را کسب میکند. مثلاً میتوانید به فرزندانتان بگویید که متوجه خشم و عصبانیت آنها هستید، اما از شنیدن جمله «من از تو متنفرم» باعث رنجش و آزردگی خاطرتان میشود.
دلیلی ندارد که والدین زیر بار رفتارهاى نادرست کودک بروند. بلکه بهعنوان بخشى از آموزش هوش هیجانى، باید به او فرصت بدهند تا بداند رفتار و حرفهایش آزاردهنده است. بنابراین اگر در مقابل جمله «از تو متنفرم» پاسخى هیجانى و همزمان محترمانه به فرزندانتان نشان دهید، او هم رفتار صحیح را یاد میگیرد. درنتیجه متوجه میشود که آنچه مىگوید دردناک است. آرامآرام میفهمد که این جمله چه احساسى در شما ایجاد میکند. این کار به شکلگیری نوع برخورد و نگرش او در شرایط و روابط هیجانی دیگر کمک میکند.
چه زمانى تربیت مبتنی بر هیجان را شروع کنید؟
شواهد و مدارک نشان مىدهد که تربیت مبتنی بر هیجان از همان ابتدا که والدین با نوزادانشان تعامل مىکنند آغاز مىشود. نوزادان مدتها پیش از آنکه بتوانند صحبت کنند زبان را مىفهمند. از همان ده ماهگى، والدینى که سبک تربیت مبتنی بر هیجان دارند خودشان را جای فرزندانشان میگذارند، همدلی مىکنند و وقتی به آنها بله یا خیر مىگویند دلایل خود را توضیح مىدهند. این کارها تأثیرات بزرگى بر رشد کودکان مىگذارد.
هیچگاه براى تغییر سبک به تربیت مبتنی بر هیجان دیر نیست. والدینی هستند که در جوانى فرزندانشان چنین ارتباطى با آنها برقرار کردهاند. آنها میگویند هیچگاه با فرزندانشان چنین احساس نزدیکى و صمیمیتى را تجربه نکردهاند. هوش هیجانى ویژگى ساکن و ایستایی نیست. در هر نقطهاى از زندگى براى هرکسى قابل ایجاد و آموختن است و این مزیت بزرگی محسوب میشود.
برای شروع، یکی از باارزشترین هدایایی که میتوانید به فرزندتان دهید این است که اقرار کنید اشتباه کردهاید. با عذرخواهی کردن میتوانید احترام را به فرزندتان اعطا کنید. دراینصورت، کودک یاد میگیرد که میتوان روابط و تعاملات را بازسازی کرد. همچنین، احساس میکند که هیجانات و احساساتش قابلاحترام است.
مهمتر از آن، کودک مىآموزد که قرار نیست برای اینکه دوستداشتنی باشد، حتماً کامل و بدون نقص رفتار و عمل کند. بهعبارتی، عشق بدونقیدوشرط را تجربه خواهد کرد.