بسیاری از عوامل ازجمله معلمان، مدارس، محله، همسالان، فرهنگ و ژنتیک میتوانند بر توانایی تنظیم و کنترل هیجان کودک تأثیر بگذارند. در این میان، والدین و خانواده نقش اصلی را بازی میکنند. در این مقاله، عوامل اصلی که بر توانایی کودک در کنترل هیجانات تأثیر میگذارند بررسی میشوند:
آنچه در این مقاله میخوانید: |
الگوی والدین در تنظیم هیجان کودک
مدتی است که الگوسازی بهعنوان روش مهمی شناخته شده است که کودکان ازطریق آن یاد میگیرند. بچهها هر حرکت والدین را مشاهده میکنند، رفتارهای آنها را درونی میکنند و سپس تقلید میکنند.
توانایی والدین در تمرین خودتنظیمی ازجمله اولین الگوهایی است که کودکان مشاهده میکنند و در شکل گیری شخصیت آنها تاثیر میگذارد. کودکان واکنش درست را در موقعیتهای مختلف میآموزند. آنها مشاهده میکنند که چگونه والدین هیجانات شدید را کنترل و مدیریت میکنند.
تحقیقات نشان میدهد که درنهایت فرزندانِ والدینی که تنظیم هیجانی ضعیفی دارند به احتمال بیشتری دچار مشکل میشوند. اگر هروقت مشکلی پیش میآید، والدین جیغ بکشند یا داد بزنند، کودک یاد میگیرد که وقتی اوضاع خوب پیش نمیرود با رفتار نادرستی مثل جیغ کشیدن از خود واکنش نشان دهد. اگر والدین آرام باشند و برای حل مشکلات بیندیشند، کودک یاد میگیرد آرام بماند و بهجای سرزنش بهدنبال راهحل باشد. هرچه کودک کوچکتر باشد، این اثر تقلیدی قویتر است.
علاوه بر مشاهده فعال، کودکان ازطریق سرایت هیجانی نیز خودتنظیمی را یاد میگیرند. وقتی بچهها ناخودآگاه احساسات والدین را درک میکنند و با احساسات مشابهی پاسخ میدهند. برای مثال، وقتی والدین اخم میکنند، صدای خود را بالا میبرند یا حرکات تکانشی انجام میدهند، بچهها نیز عصبانی میشوند. وقتی والدین صدایشان را بلند میکنند، بچهها نیز صدایشان را بالا میبرند.
الگوسازی والدین راهی برای آموزش خودتنظیمی به کودکان است. تنظیم هیجان کودک ناشی از تنظیم هیجان در والدین است. وقتی کودک بزرگتر میشود، تأثیر همسالان نیز به تأثیر والدین اضافه میشود. بچههای بزرگتر، با مشاهده و تقلید از همسالان، خودتنظیمی را می آموزند. بااینحال، کیفیت روابط والدین و نوجوانان هنوز هم در تنظیم هیجان نوجوان نقش تعیینکنندهای دارد.
راهکارهایی برای کمک مؤثر در تنظیم هیجان کودک :
- استفاده از استراتژیهای بهتر برای تنظیم هیجان،
- الگودهی مناسب در تنظیم هیجان،
- قرار دادن کودک در معرض محیط مثبت و مواجهه با افرادی که مهارت خودتنظیمی خوبی دارند.
انتخاب مدل فرزندپروری پاسخگو، صمیمی و پذیرا
تمرین فرزندپروری با پاسخگویی، صمیمیت و پذیرا بودن میتواند خودتنظیمی را بهخوبی در کودکان پرورش دهد. وقتی والدین پاسخگو باشند، فرزندان کنار آنها راحت و بدون استرساند. تحقیقات نشان میدهد نوزادانی که والدینشان به گریه آنها پاسخ میدهند، با دیدن والدین یا شنیدن صدای والدین، گریه را متوقف میکنند. آنها انتظار دارند بغل گرفته شوند. اگر والدین با رفتار مورد انتظار عمل نکنند، نوزاد پریشان میشود. بچههای والدین پاسخگو طیف وسیعی از مهارتهای تنظیم هیجان را در اختیار دارند. اعتقاد والدین به مدیریت احساسات نیز مهم است. والدینی که احساس منفی فرزندان خود را درک، قبول، تأیید و با آنها همدردی میکنند اثر مثبتی بر آنها میگذارند. پس والدین میتوانند بچهها را راهنمایی کنند تا هیجانات را ابراز کنند و به حل مسئله تشویقشان کنند.
اما اگر والدین از بیان احساسات، بهویژه احساسات منفی، عاجز باشند یا آنها را نپذیرند، کودکان تمایل دارند روشهای تنظیم هیجان مخربی را در پیش بگیرند. این والدین معمولاً در ابراز احساساتشان راحت نیستند و تمایل دارند بچهها را برای سرکوب احساساتشان تربیت کنند. والدینی که به احساسات کودکان واکنش منفی نشان میدهند یا کودک را مجازات میکنند میتوانند باعث پریشانتر شدن کودک شوند. آنها همچنین سیستم عصبی «جنگ یا گریز» را بیشتر فعال میکنند و آرامش را از بین میبرند. وقتی این اتفاق میافتد، ممکن است به نظر برسد کودک در حال سرکشی بیشتری است. درحالیکه درواقع سیستم آنها بیشازحد تحریک میشود. گفتن «ساکت باش!» به کودک خشمگین و رفتار تهدیدآمیز با او ممکن است سیستمهای آنها را تحریک کند، تاآنجاکه به معنای واقعی دچار بحران شوند. این کودکان اساساً مهارتهای خودتنظیمی ضعیفتری دارند و قادر نیستند این سیستم آشفته را آرام کنند.
بنابراین، روشهای تنبیهی والدین در آموزش تنظیم هیجان کودک نتیجه مثبتی ندارند. بعضی از والدین، وقتی صحبت از هیجانات منفی میشود، فرار از مسئله یا پنهان کردن مشکل را انتخاب میکنند. آنها فکر میکنند اگر نتوانید آن هیجان را ببینید، وجود ندارد یا درنهایت از بین میرود. متأسفانه، هیجانات بهاینترتیب کار نمیکنند. کودکانی که والدین آنها هیجاناتشان را نادیده میگیرند و با آنها درباره این هیجانات به روشی حمایتی صحبت نمیکنند، در موقعیتهای اجتماعی، کمتر قادر به مدیریت هیجانات و توجه به خودند.
رویکرد فرزندپروری مناسب برای آموزش مؤثر خودتنظیمی:
- صمیمی، پذیرنده و پاسخگو بودن در قبال نیازهای هیجانی کودک،
- صحبت کردن درباره هیجانات،
- پذیرش، حمایت و نشان دادن همدلی برای تأیید احساسات منفی آنها،
- صبور بودن،
- برخورد صحیح و مناسب شرایط با هیجانات.
ایجاد جو هیجانی مثبت در خانواده
بهطورکلی حالوهوا و جو خانواده عامل پیشبینیکننده خوبی برای توانایی خودتنظیمی کودک است. عواملی که بر جو هیجانی خانواده تأثیر میگذارد شامل روابط والدین، شخصیت آنها، سبک فرزندپروری، روابط والدین و فرزندان، روابط خواهر و برادر و عقاید خانواده درمورد ابراز هیجانات است.
وقتی جو خانواده مثبت، پاسخگو و سازگار باشد، بچهها احساس پذیرش و امنیت میکنند. وقتی جو منفی، اجباری یا غیرقابلپیشبینی باشد، بچهها بیشتر واکنش نشان میدهند و احساس ناامنی میکنند. والدینی که هر روز احساسات مثبت ابراز میکنند، جو مثبتی ایجاد میکنند. والدینی که احساسات منفی بیشازحد یا مداوم مانند غم، عصبانیت، خصومت یا انتقاد از خود بروز میدهند، باعث ایجاد وضعیت منفی و خودتنظیمی ضعیفتر در کودکان میشوند.
یکی از رایجترین دلایل ایجاد جو منفی در خانواده درگیریهای زناشویی است. بچههای این خانوادهها روشهای غیرسازندهای برای مدیریت تعارضات و احساسات بینفردی میآموزند. همچنین این کودکان در پرورش توانمندیهای اجتماعی موفقیت کمتری دارند.
برای ایجاد جو مثبت خانوادگی:
- احساسات مثبت واقعی را بیان کنید؛
- از مشاور برای رسیدگی بهتر به درگیریهای زناشویی در خانواده کمک بگیرید؛
- برای بهبود روابط والدین و کودک و همچنین روابط بین خواهر و برادرها تلاش کنید.
آموزش تکنیکهای خودتنظیمی برای تنظیم هیجان کودک
تاکنون، درمورد سه روش مختلفی که والدین میتوانند به تنظیم هیجان کودک کمک کنند صحبت شد. به نظر میرسد والدین برای تنظیم هیجانات باید بیشتر از بچهها تمرین کنند. کودکان خردسال برای یادگیری خودتنظیمی به بزرگسالان اعتماد میکنند. هرچه بزرگتر میشوند، در سن مدرسه، دوستانشان نقش بیشتری خواهند داشت. ولی والدین همچنان میتوانند تکنیکهای خودیاری را آموزش دهند.
در مدل فرایند تنظیم هیجان که جیمز گروس و همکارانش ارائه کرده است، در به وجود آمدن هیجان پنج مرحله وجود دارد. همچنین برای تنظیم هیجانات افراد در هرکدام از مراحل میتوان راهبردهای مختلفی به کار برد.
1: انتخاب موقعیت ـ نزدیک شدن به افراد یا برخی موقعیتها یا اجتناب از آنها با توجه به تأثیر هیجانی احتمالیشان.
2: اصلاح وضعیت ـ اصلاح محیط برای تغییر تأثیر هیجانی آن.
3: استقرار توجه ـ هدایت مجدد توجه در موقعیتی خاص برای تأثیر بر هیجانات دیگران.
4: تغییر شناختی ـ ارزیابی وضعیت برای تغییر اهمیت هیجانی آن موقعیت.
5: تعدیل واکنش ـ درمورد تمایلات و واکنشهای هیجانی پس از وقوع و بروز آنها.
کودکان اکثراً در مقابل سه مرحله آخر موضعگیری میکنند، زیرا توانایی تغییر محیط یا دوری از آن را ندارند. آنها همچنین احتمالاً در درک رابطه بین موقعیت و هیجان دچار مشکلاند. در اینجا فهرستی از تکنیکهایی که والدین میتوانند در مرحله 3، 4 و 5 به کودکان بزرگتر آموزش دهند آورده میشود:
مرحله 3: تغییر مسیر توجه (مثلاً: نگاه کن! اینجا یک حیوان دستآموز قرمز هست!)
مرحله 4: ارزیابی مجدد با تغییر شکل وضعیت (مثلاً: بیا این کاغذ را به موشک تبدیل کنیم.)
مرحله 5: مهارت کنار آمدن. مثلاً کنار آمدن با خشم (تا 10 بشمارید، نفس عمیق بکشید، تمرینات تنفسی انجام دهید.)
خودمراقبتی در تنظیم هیجان کودک
برای کودکان بزرگتر، بهویژه نوجوانان و جوانان، مراقبت از خود در زندگی روزمره برای تنظیم هیجانات مهم است. فعالیتهایی که باعث افزایش خودمراقبتی میشوند عبارتاند از:
- ورزشهایی مانند دویدن، شنا و سایر فعالیتهای «هوازی»،
- «ذهنآگاهی» مانند مراقبه و یوگا،
- خواب کافی و بهداشت خوب،
- ریلکس کردن. مانند گوش دادن به موسیقی.
کلام آخر
اگر با خواندن این مقاله احساس میکنید مسیر سختی در پیش دارید به خودتان یادآوری کنید که نقش شما بهعنوان والدین در شکلگیری آینده فرزندانتان اهمیت بالاتری دارد. بااینحال، هیچکس نمیتواند خانواده ایدئال یا ژنتیک عالی یا الگویی کامل و ایدئال را فراهم کند. انتظار ایدئال بودن از خود ممکن است فقط تنش و افکار منفی را افزایش دهد. کاری که باید انجام دهید این است که روی عضلات هیجانیتان کار کنید و در ایجاد محیطی حمایتکننده بکوشید. هرگز برای شروع دیر نیست. بنابراین نفس عمیق بکشید، خود و خانوادهتان را در جایگاهی که در آن قرار دارید بپذیرید و برای شروع شیرجه بزنید! این کار ارزش تلاش را دارد.