تجربیات و ارتباطات محیطی مهمترین عواملی هستند که بر رشد مغز پس از تولد تاثیر میگذارند. محیط آرام، پر از عشق، با ارتباطاتی حامی و امن به مغز کودک امکان رشد بهینه میدهد. در واقع، این محرکها و ارتباطات برای رشد همهجانبه کودک ضروری هستند، چرا که در نهایت پایه رشد و تکامل یادگیری کودک را در سالهای آینده میسازند. با بازی، آواز خواندن، حرف زدن و کتاب خواندن میتوانید به رشد مغز کودک کمک کنید. برای آگاهی از نحوه رشد مغز و مهمترین تغییرات آن پس از تولد، نقش والدین و مراقبان، با این مقاله کودکت همراه باشید.
مغز در زمان تولد به چه میزان رشد کرده است؟
با وجود رشد مغز جنین تا زمان تولد، این اندام در یک نوزاد کارهای بسیاری برای انجام دارد. در واقع، مغز نوزاد یک اندام بسیار کوچک به حساب میآید، اندازه آن تنها کمی بزرگتر از یکچهارم سایز آن در بزرگسالی است و رشد و بلوغ آن به هیچ عنوان در قسمتهای مختلفش یکنواخت نیست. در زمان به دنیا آمدن، تنها قسمت پایینتر سیستم عصبی (نخاع و ساقه مغز) بهخوبی رشد کرده است و نواحی بالاتر (دستگاه کنارهای و قشر مغز) هنوز بسیار بدوی هستند.
به همین دلیل، قسمت پایینتر مغز مسئولیت بسیاری از رفتارهای نوزاد را بر عهده دارد. لگد زدن، چنگ زدن، گریه کردن، خوابیدن، داد زدن و غذا خوردن عملکردهایی هستند که ساقه مغز و نخاع آنها را کنترل میکنند. حتی رفتارهای قابل توجهی در نوزادان مانند بینایی، توانایی دنبال کردن یک شیء متحرک مانند یک توپ کاموایی قرمز یا برگشتن به سمت چهره پدر یا مادر را نیز مدارهای بینایی موجود در ساقه مغز کنترل میکنند.
وقتی پزشک اطفال مجموعهای از آزمایشهای رفلاکس را روی نوزاد انجام میدهد، در درجه اول، به دنبال ارزیابی عملکرد این مراکز عصبی پایینتر است. این رفلاکسها شامل چنین مواردی است: مانور چشم عروسک (چشمهای کودک، هنگام چرخیدن به یک سمت، به سمت روبهرو متمرکز بماند)، پاسخ استارتل یا مورو (کودک، در پاسخ به حرکت ناگهانی یا احساس افتادن، بازوهای خود را از هم باز کند و سپس به آهستگی ببندد) و حتی رفلاکس قدم برداشتن (وقتی کودک را در حالی بلند میکنید که پاهایش به زمین یا یک سطح صاف میرسد، شروع به قدم برداشتن کند).
مغز انسان برای رشد به زمان نیاز دارد، بنابراین، طبیعت از این موضوع اطمینان حاصل میکند که آن دسته از مدارهای عصبی که مسئول بسیاری از عملکردهای حیاتی بدن هستند (تنفس، تپش قلب، جریان خون، خوابیدن، مک زدن و قورت دادن) به محض بیرون آمدن کودک از منطقه محافظ رحم، کاملا آماده به کار باشند. ادامه رشد مغز میتواند با سرعت آهستهتری انجام گیرد و به این شکل، فرصت تاثیرگذاری تجربیات و محیط کودک بر مغز و ذهن در حال رشد او فراهم میشود و به حداکثر میرسد.
پدر و مادر چه نقشی در رشد مغزی کودک ایفا می کنند؟
والدین کودک عامل مهم دیگری در تغییرات مغز پس از تولد او دارند. نوزاد محرکهای انسانی، چهره، صدا، لمس و حتی بوی شما را به هر چیز دیگری در دنیا ترجیح میدهد. آنها، به طور ذاتی، به سمت صورت افراد میچرخند و گوش دادن به صدای حرف زدن یا آواز خواندن آدمها، نسبت به هر صدای دیگری، برای آنها اولویت دارد.
درست به همان شکل که نوزادان با مجموعهای از غرایز حیاتی برای بقا و جهتگیری نسبت به محیطشان متولد میشوند، والدین نیز به طور مساوی برای عشق ورزیدن و پاسخ به درخواستهای کودک برنامهریزی میشوند. بیشتر بزرگسالان و کودکان مقاومت در برابر نوزادان را دشوار و غیرممکن میبینند و به شکلی غریزی میل دارند به آنها غذا دهند و از آنها محافظت کنند.
تعجبی ندارد که آن نوع محبتی که بیشتر والدین به کودکان خود نشان میدهند و شکل توجهی که با لمس کردن، بغل کردن، تسکین دادن، تکان دادن، آواز خواندن و صحبت کردن به آنها دارند دقیقا همان تحریکاتی است که برای مغز در حال رشد آنها ضروری به شمار میآید. به این دلیل که رشد مغز بهشدت به تجارب اولیه زندگی کودک بستگی دارد، بیشتر نوزادان، در روزهای نخست تولد، تحت تاثیر انگیزههای عاشقانه و غرایز والدگری شما، از تغذیه صحیح بهرهمند میشوند.
با وجود تمام جریانهای تبلیغاتی تازهای که برای باهوشتر کردن کودکان وجود دارد، دانشمندان تاکنون هیچ ترفند خاصی، برای پیشرفت و بهبود مرحله سیمکشی در رشد مغزی کودکان، کشف نکردهاند. این واقعیت وجود دارد که مراقبت طبیعی، عاشقانه و پاسخگوی والدین کودک را در محیط ایدهآلی برای تشویق شدن به اکتشاف و بنابراین، یادگیری هرچه بیشتر قرار میدهد.
به علاوه، اعمالی مانند حرف زدن با کودک، کتاب خواندن برای او و به طور کلی، درگیر کردنش در تعاملات کلامی گوناگون تنها شکلی از تحریک است که در رشد کلام کودک تفاوت ایجاد میکند. همچنین، اینگونه تحریکها مهارتهای زبانی پیشرفتهتری را در کودک، نسبت به کودکانی که والدین یا پرستاران آنها را به صورت کلامی درگیر نمیکنند، به وجود میآورد. به این دلیل که تواناییهای کلامی برای ادامه رشد شناختی کودک بسیار حیاتی هستند، کارهای سادهای مانند صحبت کردن با کودک و گوش دادن به او یکی از بهترین روشها برای بهبود حیاتیترین سالهای رشد مغز او به حساب میآیند.
مهم ترین تغییرات مغز پس از تولد کودک
با وجود اینکه کودکان با داشتن برخی از رفلاکسهای حیاتی بسیار مفید به دنیا پا میگذارند، اما همچنان به شکل قابل توجه و در بخشهای زیادی از عملکرد خود درمانده و نیازمند حمایت هستند، چرا که غشای مغزی همچنان نابالغ است. جالب است بدانید، بالاترین و آخرین قسمت تکاملیافته مغز یا همان غشای مغزی مسئولیت تمامی افکار آگاهانه، احساسات، خاطرات و کنشهای اختیاری را بر عهده دارد.
گرچه تمام نورونهای موجود در غشای مغز پیش از تولد تولید میشوند، اما اتصالات میان آنها ضعیف است. در مقایسه با ساقه مغز و نخاع، غشای مغزی بیشتر اتصالات سیناپسی بعد از تولد را، در یک انفجار عظیم شکلگیری سیناپسی، که به نام دوره پرحاصل شناخته شده است، تولید میکند. در این قله، غشای مغزی تعداد عجیب دو میلیون سیناپس جدید را در هر ثانیه تولید میکند. همراه با ایجاد این اتصالات جدید، آستانههای ذهنی بسیار زیاد کودک از قبیل دیدن یک رنگ، چنگ زدن به یک اسباببازی یا اتصال قوی به والدینش در پی میآیند.
در ۲ سالگی، غشای مغزی کودک نوپا به بیش از هزاران تریلیون سیناپس تجهیز شده است. این دوره ازدیاد سیناپس قسمتهای مختلف غشای مغز را به شکل متفاوتی تحت تاثیر قرار میدهد. تولید زیاد سیناپس ابتدا در نواحی اولیه حسی، مانند غشای بینایی یا ناحیه مقدماتی لامسه، شروع میشود و کمی بعدتر، در لوبهای تمپوران و فرونتال اتفاق میافتد، مناطقی از مغز که در عملکردهای برتر شناختی و احساسی درگیرند.
با وجود این، تعداد سیناپسها تنها در میانه کودکی (۴ تا ۸ سالگی) است که در این اوج و فراوانی باقی میماند. با شروع نخستین سالهای مدرسه و ادامه تا پایان بزرگسالی، تعداد سیناپسها بهتدریج کاهش پیدا میکند. این الگوی تولید و هرس کردن سیناپسی به طور قابل ملاحظهای با فعالیت کلی مغز کودک در طول زمان رشد او انطباق دارد.
با استفاده از فناوری تصویربرداری PET، دانشمندان علوم اعصاب به تغییرات شدیدی در سطح انرژی مورد استفاده مغز کودکان پی بردند که در زمان تولد بسیار پایین است و در دوره نوزادی و ابتدای سالهای مدرسه افزایشی سریع و جهشی دارد. سطح این انرژی در دوره میانه کودکی تا انتهای بزرگسالی کاهش تدریجی خواهد داشت. به بیان دیگر، مغز کودکان بهسختی کار میکند، بهخصوص در دوره فراوانی سیناپسی که با دورههای حیاتی متعدد در رشد ذهنی آنها متناظر است.
در کنار این تولید و هرس سیناپسی، از رخداد قابل توجه دیگری در تغییرات مغز پس از تولد به نام میلیناسیون نیز میتوان نام برد. مغز نوزادان تازه متولد شده میلین بسیار کمی دارد، مادهای چگال و غیر قابل نفوذ که امتداد سلولهای بالغ مغز را پوشانده است و وجود آن برای انتقال آشکار و مؤثر الکتریکی ضروری است. همین کمبود میلین دلیل آن است که چرا نوزادان و کودکان اطلاعات را بسیار آهستهتر از بزرگسالان پردازش میکنند، اینکه چرا برای یک کودک نوپا، یک دقیقه یا بیشتر طول میکشد تا به درخواست سادهای مانند «سارا، خرس عروسکی رو برای مامان بیار!» پاسخ دهد.
میلیناسیون غشای مغزی در نواحی ابتدایی حرکتی و حسی (مناطقی که اولین ورودیها را از چشمها، گوشها، بینی، پوست و دهان میگیرد) آغاز میشود و سپس به مراتب بالاتر میرود، به مناطق وابستگی که ادغام پیچیدهتر ادراک، افکار، خاطرات و احساسات را کنترل میکند. میلیناسیون فرایند بسیار گستردهای است. با اینکه بیشتر نواحی مغز این عایقگذاری حیاتی را در دو سال نخست تولد آغاز میکنند، با این حال، برخی از مناطق پیچیدهتر در لوبهای فرونتال و تمپورال به کار پردازش خود در سراسر دوران کودکی و احتمالا تا دهه دوم زندگی فرد ادامه میدهند.
برخلاف هرس کردن سیناپسی، به نظر میرسد میلیناسیون دارای شکلی از سیمکشی مستحکم است. توالی این فرایند در هر کودک سالم قابل پیشبینی است و تنها عامل محیطی شناختهشدهای که بر آن اثر میگذارد سوءتغذیه شدید است.