پروفسور متیو لیپمن استاد فلسفه دانشگاه بود. او توقع نداشت دانشجویان فلسفه در ابتدایی‌ترین استدلال‌های زندگی روزمره‌شان با مشکلات و ایرادهای جدی دست و پنجه نرم کنند و نتوانند قضاوت‌های درست داشته باشند. برای همین بود که عمرش را در سال‌های ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ صرف انجام مطالعات فراوان کرد تا بتواند این مشکلات و ناتوانی‌ها را حل کند. حاصل تحقیقات لیپمن برای خیلی‌ها باعث شگفتی بود؛ او گفت تمام تلاش‌های تخصصی برای آموزش مهارت‌های استدلالی و تقویت داوری و قضاوت در بزرگسالی فقط می‌تواند باعث یادگیری دانش نظری شود، نه یک سبک و عادت رایج در زندگی واقعی.

شگفتی واقعی برای فلاسفه‌ای که عمری فلسفه را جدی و خشک معرفی کرده بودند این قسمت از حرف‌های لیپمن بود که باید عادت‌هایی که به تفکر منطقی مربوط است و پذیرش آرای متفاوت و نگاهی انتقادی را از دوران خردسالی نهادینه کرد؛ او می‌گفت این آموزش‌ها را باید به پیش‌دبستانی‌ها و دبستان‌ها برد. لیپمن برای حرف‌هایش از  بزرگانی مثل دیویی، پیاژه، ویگوتسکی، مید و ویتگنشتاین دلیل می‌آورد و می‌گفت باید با رواج آموزش تفکر فلسفی در بین دانش‌آموزان، از همان اولین مراحل اجتماعی شدن، تفکر انتقادی، مستدل و منطقی را در آن‌ها تقویت کرد و پیشنهاد این روش بود که لیپمن را تبدیل به یک چهره جهانی کرد.

لیمپن چه می گفت؟

لیپمن معتقد بود هر چیزی که بتواند به فرد در کشف معنا در زندگی‌اش کمک کند یک امر آموزشی است. پس مدرسه‌ها را هم وقتی می‌شود نهاد آموزشی حساب کرد که این کشف را برای کودکان آسان کنند. به نظر او، مدرسه باید سرشار از فرصت‌های شگفت‌آور، موقعیت‌های هیجان‌انگیز، معماهای وسوسه‌کننده همراه با توضیحات و تبیین‌های گیرا باشد تا بشود به مدرسه گفت یک مکان آموزشی.

تاکید لیپمن بر اصطلاح کشف بی‌دلیل نبود؛ بهترین روش در آموزش به کودکان کشف است. از این راه است که اطلاعات به بچه‌ها منتقل می‌شود، آیین‌ها القا می‌شود و احساسات مشترک به وجود می‌آید، اما معانی باید کشف شود. می‌توان برای مردم کتابی نوشت تا بخوانند، اما خوانندگان در نهایت به معنایی دست پیدا می‌کنند که خودشان از کتاب استخراج کرده‌اند؛ نه حتما معانی که نویسنده در کتاب آورده است. بنابراین، کودکان هم خودشان باید معانی و مفاهیمی را که به آن‌ها نیاز دارند، با برقراری ارتباط مستقیم (گفتگو) و از طریق جستجو و کندوکاو، به دست آورند تا در آن‌ها، برای یک عمر، آن آموزش‌ها نهادینه شود.

تفکر مهارتی متعالی است که فرد به کمک آن می‌تواند معانی را به دست آورد. لیپمن معتقد بود آموزش مهارت‌های تفکر بهتر از آموزش مستقیم فعالیت‌های شناختی، مثل حل مسئله و تصمیم‌گیری است.

او شاخه‌ای نوین و کاربردی در فلسفه را، که «فلسفه برای کودکان» نام گرفت، بنیان گذاشت و اینطور بود که فلسفه به شکلی کاربردی وارد مدارس شد. انجمن فلسفی امریکا سال ۲۰۰۱ جایزه‌اش را به برنامه لیپمن داد و این برنامه از طرف یونسکو و انجمن معلمان فلسفه امریکا هم تقدیر شد.

روش لیپمن دقیقا چه بود؟ قرار است به بچه ها تاریخ فلسفه یاد داده شود؟

اما این فلسفه که لیپمن می‌گفت کجا و فلسفه محض کجا! این فلسفه در واقع یک مدل آموزشی است که از فلسفه استفاده می‌کند تا ذهن کودک به کوشش در جهت پاسخگویی به نیاز و اشتیاقی که به معنا دارد بهره ‌برد. این برنامه نمی‌خواهد بچه‌ها را به فیلسوفانی در آینده تبدیل کند، بلکه روش و رویکرد خاصی است که در آن دانش‌آموزان فعالانه مهارت‌های سطح بالای تفکر و گفتگو را یاد می‌گیرند.

این روش تلاش می‌کند آن‌ها افرادی عاقل‌تر، متفکرتر و خردمند شوند تا بتوانند معنای عمیق‌تری در مباحث درسی‌شان را دنبال کنند و درباره پرسش‌های مهم زندگی خود تامل و فلسفه‌ورزی کنند. کودکانی که به این روش آموزش دیده‌اند به‌خوبی می‌توانند قضاوت کنند چه زمانی برای عمل کردن مناسب است و چه هنگام بهتر است کاری را انجام ندهند. آن‌ها در روبه‌رو شدن با مشکلات محتاط‌تر و باملاحظه‌تر هستند و توانایی تصمیم‌گیری دارند. بنابراین، یکی از هدف‌های چنین برنامه‌ای بهبود قضاوت است، چون موقع قضاوت کردن است که افراد در واقع سطح فکری‌شان را نشان می‌دهند؛ آنجا که فکر و عمل پیوند می‌خورد.

چه مهارت هایی پرورش پیدا می کند؟

آنچه محور و باعث انسجام روش لیپمن شد الگویی جدید و مبتنی بر تفکر در تعلیم و تربیت بود که خردمندی یا معقولیت (مربوط به ویژگی فردی) و دموکراسی (مربوط به ویژگی اجتماعی) اجزا تشکیل‌دهنده آن بودند. این الگو، برخلاف بسیاری الگوهای دیگر که آن روزها در امریکا ارائه می‌شد، فقط بر تفکر انتقادی تاکید نداشت، بلکه بر تفکر خلاقانه و تفکر توام با علاقه نیز تاکید می‌کرد. لیپمن می‌گفت هر سه نوع تفکر لازم و ضروری‌اند. تفکر خلاق، مراقبتی و نقاد؛ هر سه با هم.

وقتی مهارت‌های تفکر در تمامی ابعاد برنامه درسی اضافه شود، باعث می‌شود ظرفیت ذهنی کودکان برای تشخیص شباهت‌ها و تفاوت‌ها، تعریف و طبقه‌بندی و ارزیابی بی‌طرفانه و نقادانه اطلاعات واقعی افزایش پیدا کند. به آن‌ها کمک می‌کند بهتر بشنوند، بخوانند، یاد بگیرند و بتوانند نظراتشان را بهتر بیان کنند. از همه مهم‌تر اینکه بتوانند این روش را در بررسی همه حوزه‌های علمی که با آن سر و کار دارند به کار بگیرند. «فلسفه برای کودکان» به آن‌ها، قبل از آنکه خیلی دیر شده باشد و ابهام و جهالت در آنان ریشه‌دار شده باشد، می‌آموزد که بدانند «چه می‌خواهند» و بدانند چطور تفکرشان را پرورش دهند و در واقع، این عین «حکمت» است و چه خدمتی به کودکان بالاتر از آنکه حکیم و دانا پرورش پیدا کنند؟

در کارگاه های فبک به روش لیپمن چه خبر است؟

این برنامه براساس کارگاه‌های آموزشی‌ای است که با بازی و قصه‌گویی همراه ‌باشد. داستان‌های فلسفی یکی از مهم‌ترین منابع آموزشی آن است. این داستان‌ها چند ویژگی بارز دارند که باعث می‌شود برای این هدف مناسب باشند:

  • داستان‌ها مورد علاقه کودکان‌اند، شخصیت‌های اصلی آن بچه‌هایی هستند که فکر می‌کنند و درباره نظریه‌ها و ایده‌های مختلف با هم گفتگو می‌کنند.
  • این داستان‌ها هدف آموزشی خاصی دارند. در واقع، از کودکان دعوت می‌کند تا در گفتگوی فلسفی مشارکت کنند و درباره مفاهیم بحث‌برانگیز داستان با هم حرف بزنند؛ بچه‌ها هم مشتاقانه مشارکت می‌کنند چون بیشتر این مفاهیم جزئی از مسائل روزمره زندگی‌شان است.
  • این داستان‌ها مثل یک الگو برای فعالیت فلسفی در کلاس درس و حتی زندگی روزمره و زندگی خارج از آن عمل می‌کند. این برنامه راه‌هایی را پیش روی کودکان قرار می‌دهد که از طریق آن‌ها امکان حرف زدن درباره خود و تحلیل آن‌ها را پیدا کنند.

لیپمن تاکید می‌کند که بچه‌ها باید در فضایی حلقه‌‌وار عمل کندوکاو گروهی را انجام دهند تا به‌راحتی توان دیدن و شنیدن همه اعضا فراهم باشد، تعامل رودررو داشته باشند و از همان ابتدا هم قوانینی را برای کلاس وضع کنند. این قوانین شامل خوب و دقیق گوش دادن، دوری از تخریب یکدیگر و احترام و مسخره نکردن، به نوبت و با اجازه حرف زدن و رعایت حقوق دیگران است.

به نظر لیپمن، کندوکاو باید به شکل یک سؤال از داستان شروع ‌شود. در واقع، سؤالات بچه‌ها از داستان و قسمت‌هایی که باعث حیرتشان شده است دستور کار کلاس فلسفه است. حرکت کلاس از سؤال شروع می‌شود و به سمت فرضیه‌پردازی می‌رود. هدف کلاس این است که با مباحثه و تامل، دانش‌آموزان موضوع پیچیده‌ای را به مسئله‌ای قابل بحث و امری مبتنی بر مشارکت افراد و در آخر، به موضوعی استدلال‌پذیر تبدیل کنند. این بحث و گفتگوها باعث رشد مهارت‌های بین فردی آن‌ها می‌شود.

یاد می‌گیرند حق دیگران برای حرف زدن همانقدر مهم است که حق خودشان، چه موقع باید سکوت کنند و خوب به حرف‌‌ها و نظرات دوستانشان گوش کنند و کی با نظرات پخته‌تر روند کلاس را بهبود بخشند. در واقع، بعد از مدتی حضور در کلاس فلسفه برای کودکان، بچه‌ها به یک اجتماع تبدیل می‌شوند و یاد می‌گیرند رشد و پیشرفتشان در گرو رشد و پیشرفت اجتماعشان است. رشد این مهارت‌ها زمینه را برای تربیت، علی‌الخصوص تربیت اجتماعی کودکان، فراهم می‌کند.

تسهیلگر، از نظر لیپمن، در نقش یکی از اعضای حلقه کندوکاو کلاسی، باید در کنار کودکان بنشیند. حواسش جمع باشد بچه‌ها شفاف حرف بزنند، تناقض‌گویی نکنند، برای حرف‌هایشان دلیل خوب بیاورند، به یک مسئله یا موضوع از ابعاد مختلف نگاه کنند و به اعضای حلقه کندوکاو احترام بگذارند. این‌ها از مهم‌ترین معیارهایی است که تسهیلگر فبک، با کمک آن‌ها، بحث و گفتگوهای حلقه کندوکاو را ساده و هدایت می‌کند.

بیشتر بخوانید: راه حل فلسفه برای کودکان برای چه جامعه ای مطرح شد

برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به:

  • کودکان و مهارت تفکر، راهنمای آموزش تفکر و سبک زندگی به دانش‌آموزان. متیو لیپمن، آن مارکارت شارپ، فردریک اسکانیان. ترجمه: معرف‌زاده، مرعشی، شریفی. تهران. پارسیک. ۱۳۹۴.
  • مصاحبه دکتر سعید ناجی با پروفسور متیو لیپمن.

نویسندگان: زهرا شکیب مهر، دکتر فاطیما ابوترابیان 

پاسخ شما:

دیدگاه خود را با ما به اشتراک بگذارید
نام خود را اینجا وارد کنید