واقعیت این است که در دنیای سرشار از اطلاعات امروزی، تفکر و پرورش آن یکی از نیازهای اساسی زندگی هر فرد برای تصمیمگیری، انتخاب و حل مسئله است. شاید بتوان به طور کلی گفت که در آموزش فلسفه برای کودکان و نوجوانان قرار است راه درست فکر کردن را از همان زمان کودکی به کودکانمان بیاموزیم.در این مقاله از کودکت قصد داریم در مورد راه حل فلسفه برای کودکان بیشتر صحبت کنیم.
امریکا در روزهای بی خردی
متیو لیپمن، بنیانگذار برنامه فلسفه برای کودکان، استاد دانشگاه کالیفرنیا بود. اما یک روز مسیرش را عوض کرد و سر از مهدکودک درآورد. آن موقع سالها از تمام شدن جنگ جهانی دوم گذشته بود. نسل جدیدی که پای تلویزیونها بزرگ شده بودند و تجربهای از جنگ بزرگ جهانی و بدبختیهایش نداشتند حالا به سن دانشگاه رسیده بودند. این نسل طاقتشان در برابر ظلم و هر جنگی، حتی جنگ سرد، کمتر از نسل قبلی بود که چشم در آتش و خون باز کرده بود. نسل قبلی از همان اول چارهای جز کنار آمدن با جنگ و بدبختیهایش نداشت.
نسل نو میخواست سرکوب و جنگهایی که انگار پایانی ندارد تمام شود. روح انسانها خسته و آزرده بود و تنها مرهمش صلح جهانی بود. هنوز اما در دنیا جدال کمونیست و لیبرال برقرار بود. بعد از ماجرای واترگیت که افکار عمومی را در امریکا به شدت تحت تاثیر قرار داده بود، حالا امریکا درگیر جنگ فاجعهبار ویتنام شده بود، نیکسون رئیسجمهور و رهبر پرقدرتی نبود و نمیشد به او اعتماد کرد.
او هم مانند ترامپ از رسانههای گروهی متنفر بود و حتی در یک مورد به یک روزنامهنویس فحشی رکیک داد و او را تهدید کرد. رکود اقتصاد امریکا را کمکم داشت فلج میکرد، اعتراضات و به خیابان آمدنها برای آزادیهای مدنی، علیه نژادپرستی توسط سیاهپوستانی که سالها مورد تبعیض قرار گرفته بودند، علیه جنگ ویتنامی که هزینههایش اگر در کشور خرج میشد، میتوانست اقتصاد درب و داغان امریکا را از این رو به آن رو کند.
جنبشهای آزادی زنان هم در این بین وجود داشت. علاوه بر آن، جنبشهای زیستمحیطی و بومشناختی که شامل اعتراضات علیه سلاحهای بیولوژیک و اتمی میشد، شروع شده بود. همه میترسیدند جهان بار دیگر درگیر جنگ جهانی و در واقع جنگی اتمی و نابودگر شود. هنوز بازار سلاح اتمی داغ بود و کشورهایی که مجهز به این سلاح بودند چنان غیر قابل اعتماد بودند که مردم فاصله خودشان را با جنگ اتمی فاصله انگشت قدرتمندان تا یک دکمه میدیدند.
درست است که بعدها هالیوود از سربازان برگشته از جنگ ویتنام و وضعیت آشفته سیاسی و اجتماعی امریکا و جنبشهای زنان و سیاهپوستان و دانشجویان کلی فیلم ساخت و زندگیهای بربادرفته را نشان کل دنیا داد، اما آن موقع هنوز فیلمی ساخته نشده بود. امریکاییهای جوان علیرغم میلشان هنوز درگیر جنگ و بیاعتمادی و فقدان تعقل بودند.
خشم دانشجویان و ظهور ایده پیرمردی به نام لیپمن
یک تظاهرات با کشته شدن سه دانشجو به خاک و خون کشیده شد. دانشجویان در کارولینای شمالی تحصنی را در یک رستوران برنامهریزی کردند که خیلی زود در پانزده شهر دیگر هم تسری پیدا کرد و به مدارس هم رسید و دانشآموزان همه پنج مدرسه دولتی شرق لسآنجلس در اعتراض به شرایط غیریکسان در مدارس منطقهای لسآنجلس از کلاسهای خود بیرون رفتند.
در طی روزهای بعدی، این اقدام خروج دانشآموزان از کلاس در پانزده دبیرستان دیگر را کلید زد. در چهارم آپریل، مارتین لوترکینگ جونیور کشته شد و اعتراضات خشونتباری را در ۱۱۵ شهر امریکا جرقه زد. در نهایت، دانشجویان دانشگاه کلمبیا، همان دانشگاهی که لیپمن استادش بود، در اعتراض به سیاستهای نژادپرستانه دانشگاه سه نفر از مسئولین را برای ۲۴ ساعت به گروگان گرفتند و این همان اتفاقی بود که لیپمن در یک مصاحبه گفته یکی از مهمترین انگیزههایش برای جدی شدن طرح فلسفه برای کودکان بوده است.
پیشنهاد لیپمن؛ اگر بزرگ ترها از دست رفتند، بچه ها را دریابیم
متیو لیپمن هجده سال استاد فلسفه دانشگاه کالیفرنیا بود، درست زمانی که امریکا در این آشوب عجیب گرفتار شده بود. آن موقع بود که لیپمن فهمید باید کلا از نو ساخت و این نسل برای امریکا نسل بشو نیست. او فکر میکرد تمام این بدبختیها و مشکلات سر این است که آموزش و پرورش نتوانسته کارش را درست انجام دهد، آموزش و پرورش نتوانسته برای بچهها معنای زندگی بسازد و آموزش تفکر انتقادی بهتنهایی نسلی جامعهپذیر نساخته است.
او معتقد بود با قرارگیری کودکان در حلقههای کندوکاو و تمرین جامعهپذیری و تفکر نقادانه مفاهیم فلسفی میشود تفکر نقاد و خلاق را همزمان به بچهها آموزش داد و آنها را برای زندگی عاقلانه و متفکرانه تربیت کرد.
او فکر میکرد آموزش و پرورشی که نتوانسته به بچهها استدلال کردن و قضاوت سنجیده را یاد بدهد و آنها را مجهز به سلاحی درونی و عقلانی کند تا از پس مشکلاتشان بربیایند، باید تغییرات بنیادین کند و رویکردهای جبرانی بیفایدهاند چون اصل ماجرا که معنای زندگی و ساختن زیرساخت عقلانی برای بچههاست اتفاق نمیافتد. اینطور بود که او طرح فلسفه برای کودکان را نوشت و به آموزش و پرورش امریکا ارائه داد. او رؤیای نسلی را داشت که میتوانند به جای خشونت از گفتگو استفاده کنند. نسلی که استفاده از ابزارهای فلاسفه برای فکر کردن را از کودکی تمرین کردهاند و با آنها بزرگ شدهاند.
نویسندگان: زهرا شکیب مهر، دکتر فاطیما ابوترابیان