اهمیت هنر و ادبیات برای کودک چگونه است؟ آیا صرفا جنبه سرگرمی دارد یا میتواند به یادگیری مفاهیم عمیقتر کمک کند؟ در دنیای امروز، مهمترین وظیفه مربیان در رشد و بالیدن کودک کمک به اوست تا بتواند تصویری کامل از خود و دنیای اطرافش به دست آورد. کودک حین رشد باید اندک اندک بیاموزد ابتدا خود و سپس دیگران را بهتر بشناسد و سرانجام، از راههای خرسند کننده و عمیق متقابل با آنان ارتباط برقرار کند. مربیان باید بتوانند ابزار مناسب رشد را در اختیار کودک قرار دهند و برای او امکان دیدن دنیایی متفاوت و صحبت درباره آن را فراهم آورند.
وظیفه مربی یاری رساندن به کودکان است تا بتوانند معنایی برای زندگیشان بیابند. مفهومی که کودک با اتکا به آموختهها و تجربههایش به آن دست مییابد. همراهی در انتخاب و کسب مناسبترین تجربههایی که کودک را قادر به دریافت جهان پیرامونیاش و به تبع آن، یافتن معنایی در زندگی کند و به زندگیاش ژرفا ببخشد.
اهمیت هنر و ادبیات برای کودک
حواس پنج گانه کودک (حواس بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه) از اولین و مهمترین ابزارهای کودکان برای درک و دریافت دنیای پیرامونشان است. در روند یادگیری، اغلب افراد برای تسهیل فرآیند شناخت جهان و زندگی، به دلیل محدودیت زمان، یکی از حسهایشان را بیش از دیگر حواس به کار میگیرند. در این میان، هنر و فعالیت هنری، به دلیل وجه زیباییشناسانه و درگیر کردن احساس و عواطف کودکان، بهترین ابزار شناخت جهان برای آنهاست و امکاناتی گسترده برای تجربههایی غنیتر و مفیدتر در اختیار آنها قرار میدهد.
هدف مربیان این است که به تدریج فعالیتهای متنوع برگرفته از محیطهای هنری مختلف (موسیقی، نقاشی، ادبیات و فیلم) را به کودکان معرفی کنند. ضمن آشنا شدن کودکان با هنرهای مختلف، مربی آنان را برمیانگیزد تا به فعالیتهای هنری علاقهمند شوند، تجربههای بیشتری کسب کنند و به این ترتیب، با شیوههای بیانی متفاوت گونههای هنری آشنا شوند.
اما پیش از آن، به اهمیت هنر و ادبیات برای کودک و کارکرد آن اشاره میشود و در ادامه، ارتباط هنر و شناخت زندگی بررسی میشود. بدیهی است در نهایت، به آنچه در این مقدمه به آن اشاره شد؛ یعنی، کمک به کودکان و همراهی با آنها برای کسب تجربه در گونههای مختلف هنری پرداخته خواهد شد.
چیستی هنر
صور هنری گونهها و ابزارهای بیانی متفاوت و گستردهای دارند، آنچنان که گاهی مرزهای هنر و غیر هنر به هم میآمیزند و بازشناسی آنها از هم ناممکن میشود. به همین دلیل، ارائه تعریفی جامع از هنر بسیار دشوار است. اما در نگاه کلی و در قیاس هنر با علم، میتوان گفت هنر هم ابزار شناخت جهان با اتکا به عواطف و احساسات آدمی است و هم نوعی تبیین جهان با نگاه و نگرهای زیباییشناسانه. هنر بر کیفیت استوار است، اما علم جهان را به کمیتها تبدیل میکند. هنرمند، به ویژه در جهان مدرن، آنچه را درمییابد تبدیل به بیان هنری میکند. به همین دلیل، به تعداد هنرمندان جهان دنیاهای متفاوت وجود دارد. هنر دامنهای گسترده دارد و به هیچ چهارچوبی جز اصول زیباییشناسی مقید نیست.
از آنجا که هنر با عواطف و احساسات نمود مییابد، عواطف و احساسات آدمی را نشانه میگیرد و او را متاثر میکند؛ به عبارت دیگر، هنر دریچهای به درون هنرمند و مخاطبان هنر است. استفاده از ابزارهای بیان هنری و خلاقیت در هنر محدوده سنی نمیشناسد و به همین دلیل، بهترین امکان و ابزار را برای کودکان فراهم میآورد تا دنیای خود را بشناسند، آن را بسازند و عواطفشان را غنیتر کنند. به طور کلی، هنر یکی از مهمترین و موثرترین ابزارهای گسترش این نگاه، درک محیط پیرامون و در ادامه شناخت آن است. به زبان ساده، آنچه در این مسیر اتفاق میافتد آشنایی هرچه بیشتر با مسائلی است که در درون فرد جریان دارد و نیازمند پروردن است.
هنر گونه های مختلفی دارد؛ از شعر و نثر و تئاتر و سینما تا موسیقی و نقاشی و مجسمهسازی و معماری. در واقع، ادبیات تمام یا بخش مهمی از انواع بیان هنری است. به همین دلیل، ادبیات را کنار هنر و مستقل از آن قرار میدهند، زیرا ابزار بیانی آن زبان و کلمات است. در واقع، انواع هنر، فارغ از ابزار بیانی آنها، بر بیانی زیباییشناسانه استوار است. هنر گاهی شکل زیباییشناسانه خود را تغییر میدهد که این تغییرشکل میتواند با بازسازی زبان، فهم و دریافت صورت گیرد.
در هر نگرشی، میتوان ادبیات را هنر نامید. وقتی اثری ادبی ویژگی منحصر به فرد اثری هنری را با خود دارد؛ یعنی، اثری خلق شده که تکرارناپذیر است. چرا که ادبیات و هنر بیانگر احساس و عواطف هنرمند است که این خلق ادبی و هنری را نمیتوان به راحتی بازگو یا تکرار کرد. آفرینش هنری نوعی از الهام است که با عقل و منطق درک نمیشود، اما در عین حال، از ثمره عقل و منطق و تفکر بهره میبرد. در نهایت، میتوان گفت زیبایی در عرصههای مختلف هنری یکسان است و نقاشی، مجسمهسازی، موسیقی، سینما و ادبیات رابطهای نزدیک دارند، زیرا همگی از روح انسان سرچشمه میگیرند.
هنر و ادبیات ابزاری برای شناخت خویش و جهان هستی
اهمیت هنر و ادبیات برای کودک و تاثیر آن در زندگی او کاملا مشهود است. هنر منبعی در دسترس است؛ پیرامون همه افراد است و آنها را متاثر میکند. هنر بذر خلاقیت را در وجود انسان میکارد؛ سبب بروز خلاقیت و برانگیختن احساسات میشود و به افراد در بیان افکارشان یاری میدهد. هنر محیطی برای آموزش فراهم میکند که برگرفته از محیط واقعی است. هنر ابزاری برای برقراری ارتباط است، چرا که جوابهای شخصی و ذهنی را بیرون میکشد که در درون افراد شکل گرفتهاند.
اولین آثار هنری آفریده شده به دست انسان دیوارنگارههایی است که حدود بیست هزار سال قدمت دارند. این دیوارنگارهها بازنمایی زندگی بشری در دورانی است که بشر هنوز کشاورزی را کشف نکرده و در جایی ساکن نشده بود. دورانی که انسان خانه به دوش است، مرتب در جستجوی غذا و شکار، محل زندگی خود را تغییر میدهد و گاهی برای در امان ماندن از خطرات، در غارها پنهان میشود. در این نقشها و حکاکیها، نوعی بیواسطگی میان زندگی واقعی و تصور انسان از خودش مشاهده میشود؛ این همان چیزی است که در نقاشیهای کودکانه بچهها نیز دیده میشود. نقشهایی که در آنها به راحتی میتوان دریافت ادراکی و حسی کودکان را از خود و دنیای پیرامونشان دید.
چند هزار سال بعد، به تدریج این تصاویر و دستکارها تغییر شکل میدهند. بشر میتواند نقشهای حجمدار بر سنگها کندهکاری کند یا با مصالحی همچون سنگ و چوب و گل، تندیسهایی بسازد؛ تندیسهایی که نوعی دنیای ذهنی پیچیدهتر را باز مینماید. نقشها و دستکارهایی که نشان از شکلگیری و حضور قدرتمند اسطورهها دارند. در واقع، این اسطورهها نوعی خیال خودآگاهاند که جمع آنها را پذیرفته است. گویی مقایسه این آثار بازگوکننده روند تغییر بشر اولیه از نوباوگی تا بزرگسالی است. همچنان که روند رشد کودک از نوباوگی به بزرگسالی روندی است که از بیواسطگی آغاز میشود و به تدریج جای آن را انگارههای ذهنی و باورهای جمعی میگیرد که از خانواده گرفته شده است.
هشیاری در شکلگیری این باورها و اسطورهها، در نگرش و دریافت کودکان و شکلگیری شخصیت آنها مؤثر است. به عبارت دیگر، آن دریافت بیواسطه به مرور زمان تبدیل به دریافتهای باواسطه میشود. بچهها با یادگیری کلمات با کارکرد پیچیده زبان آشنا میشوند؛ نه تنها تفاوت کلمات و مفاهیم را میآموزند، بلکه درمییابند کلمات بسی پیچیدهتر از نقشها هستند؛ درمییابند کلمات معانی دوگانه و چندگانه در خود دارند و به این ترتیب، بازیهای زبانی و آرایههای ادبی را میآموزند و دنیایشان پیچیدهتر میشود.
زبان پل ارتباطی انسانهاست. انسان نه تنها نیازهای خودش را با کلمات اعلام میکند، بلکه با دیگران نیز وارد گفتگو و ارتباط میشود و حتی هنرهای دیگر را هم با زبان فرامیگیرد. آموزش نقاشی یا دیگر هنرها بدون استفاده از زبان ممکن نیست، اما زبان تنها امکانی برای ارتباط با دیگران یا ابزاری برای انتقال اطلاعات نیست.
زبان آدمی کارکردی بسیار پیچیدهتر دارد. به عبارت دیگر، اگر صرفا ارتباطگیری هدف زبان باشد، آدمی به بیش از ۵۰۰ کلمه نیاز ندارد. زبان آدمی به این دلیل گسترش یافته است و هر روز بر واحدهای آن یعنی کلمات افزوده میشود، چون امکانی برای بیان حدیث نفس است. آدمی برای بازنمایی درون خود نیاز به کلمات بیشتری دارد و این نیاز هر روز بر دامنه زبان میافزاید. آنچه به آن ادبیات گفته میشود اغلب آثار و بازتاب همان حدیث نفس است. ادبیات حاصل و نماد همان گفتن از خود و درون خود است و از احساساتی که هر لحظه و هر جا تغییر میکند حرف میزند.
اغلب وقتی حرف از ادبیات میشود، شعر رودکی، حافظ یا متون پیچیده سخنسرایان نثر فارسی یا قواعد و افعال دستور زبان به یاد میآید. اما آنچه مفهوم ادبیات را شکل میدهد چیزی بیش از اینهاست. ادبیات مخزن بیانتهای واژههاست؛ انسان در واژهها متولد میشود، در میان آنها زندگی میکند و میبالد. همه جهان با تمام گستردگیاش در واژهها نمود پیدا میکند و هرچه دامنه واژههای فردی بیشتر باشد، جهانش بزرگتر و وسیعتر خواهد بود. فرد با واژهها حضور خود و دنیای درونیاش را توصیف میکند و به دنیای دیگران راه مییابد. آموختن ادبیات یعنی آموختن واژهها، یعنی وسعت یافتن جهان، یعنی عمیقتر شدن احساس و عواطف آدمی، یعنی درکی وسیع از خود و از جهان پیرامون.
اما چگونه میتوان دنیای کودکان را دنیایی زیباتر، وسیعتر و رنگارنگتر ساخت. چگونه میتوان به آنها کمک کرد احساس و عواطف خود را بشناسند و درکی روشنتر از دنیای بیرون داشته باشند؟ چگونه میتوان ارزش حقیقت، نیکی و زیبایی را در ذهن و دل آنها نشاند؟ و در نهایت، چگونه میتوان تجربههای مثبت دیگران را به آنان آموخت، به گونهای که حس کنند تجربههای خودشان است؟
پاسخ تمام این سؤالات یکی است: با ادبیات. با در اختیار گذاشتن واژههای بیشتر و آشنایی با ادبیات و زبان. این امر جز با خواندن کتاب، شنیدن قصه و شعر میسر نیست. باید کتاب خواندن را به کودکان آموخت و آنها را با جادوی کلمات و قصهها آشنا کرد. باید چشیدن لذت ادبیات را به آنها هدیه کرد و اینگونه آنها را برای ورودی قویتر و با اعتماد به نفس بیشتر به دنیای بزرگسالان آماده کرد.
ادبیات و بحثی که در ادامه آن میآید به کودکان اجازه میدهد بخوانند، فکر کنند و فعال و مؤثر با متن درگیر شوند و به این ترتیب، جنبههای تازه و غیرمنتظرهای از زبان را کشف کنند. یک رمان یا داستان کوتاه خوب میتواند کودکان را به دنیایی تازه ببرد و آنها را در تجربه محیطی تازه یاری کند. یک نمایشنامه یا شعر میتواند احساساتی قوی و نیرومند در بچهها برانگیزد. یک اثر ادبی میتواند گستره معنایی بالایی را پوشش دهد و کودکان را در درک این مفاهیم یاری کند. به این ترتیب، میتوان سطح درک، آگاهی و استنباط کودکان را به واسطه درگیری آنها با ابهامات و استعارات متفاوت ادبی بالا برد، قدرت تخیلشان را بهبود بخشید و به آنها کمک کرد آگاهیشان را از احساسات خویش افزایش دهند. اگر از آنها خواسته شود به طور مستقل نظرشان را درباره یک اثر ادبی بیان کنند، بر اعتماد به نفس آنها در بیان احساسات و تصاویر ذهنیشان افزوده شود و اینگونه خلاقیت ادبیشان گسترش یابد.
در این میان، انتخاب اثر مناسب و درخور یکی از مهمترین و دشوارترین امور در آغاز راه است. طبق تجربیات گذشته، اگر داستانهایی که کودک در حال حاضر میشنود یا میخواند بیمحتوا باشد، تصور اینکه با فراگیری خواندن میتواند زندگیاش را پربار کند وعدهای پوشالی است. بدترین جنبه این نوع کتابهای کودکان این است که کودک را از آنچه باید از تجربه ادبیات به دست آورد؛ یعنی، دست یافتن به معنای عمیقتر محروم میکند. البته باید توجه داشت، برای آنکه داستانی توجه کودک را واقعا جلب کند باید او را سرگرم کند و کنجکاویاش را برانگیزد. اما برای پربار کردن زندگی کودک، باید نیروی تخیلش را به فعالیت وادارد تا به او کمک کند درکش را گسترش دهد، هیجانش را تشخیص دهد، با تشویشها و آرزوهایش هماهنگ شود، مشکلاتش را کاملا بشناسد و در همان حال، برای مسائلی که سردرگمش کردهاند، راهحلهایی ارائه دهد.
در این راستا، خیالپردازی قصههای پریان بیش از هر چیز دیگری به کودکان در دشوارترین و در عین حال مهمترین و ارضاکنندهترین وظیفهشان یاری میرساند: دستیابی به آگاهی کاملتر تا بتوانند به فشارهای آشفته ذهن ناآگاه خود نظم بخشند. امروز چون گذشته، میتوان با قصههای پریان ذهن کودکان را، چه خلاق و چه میانهحال، به درک و ارج گذاردن پدیدههای برتر زندگی گشود تا بتوانند به آسانی از این نقطه آغاز، به مرحله لذت بردن از آثار بزرگ ادبی و هنری برسند و پیرامونشان را از زاویهای متفاوت و با زبانی دیگر بشنوند.
در ادامه، تلاش مربیان تشویق کودکان به خلق تصاویر و مفاهیمی است که در ذهنشان جریان دارد. با خلق چنین تصاویر و مفاهیمی، طی روند آموزش، کودکان میتوانند مسائلی را که در ذهنشان جریان دارد با قدرت خیال و تحلیلی که از مطالعه آثار ادبی به دست آوردهاند در قالب یکی از فرمهای هنری بیان کنند. به کمک این بیان و به مرور زمان، قدرت گفتگوی کودکان از آنچه در درونشان وجود دارد افزایش مییابد و میتوانند از مسائلی که آنها را به چالش میکشد سخن بگویند و جهان پیرامونشان را شکل دهند.