از وقتی به یاد میآورید تا امروز، با خستگی و فرسودگی به خواب رفتهاید. چالشها و مشکلات شما با هر کدام از فرزندانتان کاملا متفاوت است و شما حتی نمیدانید برای حل آنها از کجا باید شروع کنید. بعضی شبها، پیش از آنکه بتوانید بخوابید، این عبارات را با درماندگی کامل در گوگل جستجو میکنید: «چطور باید مادری کنم؟» یا «چگونه باید فرزندم را بزرگ کنم؟» این عبارات هم به معنی درخواست کمک شما و هم پذیرش این موضوع است که در روند زندگی شما و فرزندانتان چیزی باید تغییر کند. بله، البته که شما سالها پدر یا مادر کودکان خود بودهاید، اما چالشهای روزانهای که آنها ایجاد میکنند اوضاع را به شکلی پیش میبرد که به نظر میرسد هر روز روز نخست والدگری شماست. اما، با وجود تمام این احساسات ناخوشایند، بدانید که تنها نیستید. در سراسر جهان، والدینی هستند که خود را عمیقا در برزخ احساس میکنند و برای حل مشکلات خود در رابطه با فرزندانشان، هر روز از مشاوران، اطرافیان یا گوگل درخواست راهنمایی میکنند. اگر شما هم چنین موقعیتهایی را تجربه کردهاید و با چنین چالشهایی دست و پنجه نرم کردهاید، با این مقاله از کودکت در مورد والدگری مثبت همراه باشید.
این سناریو را در نظر بگیرید: فرزند نوجوان شما هر هفت روز هفته از انجام تکالیف مدرسهاش سر باز میزند، فرزند چهار سالهتان به درخواست مکرر شما مبنی بر خاموش کردن تلویزیون بیتوجهی میکند و کودک سه ساله شما هر شب درخواست دارد، سر میز شام، جنگ ستارگان تماشا کند.
در حالی که عشق و محبت شما نسبت به فرزندانتان غیر قابل اندازهگیری است و میل عمیقی دارید که رشد و تبدیل آنها به بزرگسالانی دلسوز و توانا را مشاهده کنید، اما واقعیت غیر قابل انکاری هم وجود دارد. شما به صورت طبیعی به آن قابلیتهایی مجهز نیستید که درگیری خواهران و برادران یا قشقرق کودکان را مدیریت میکند. در واقع، پاسخهای غریزی و اولیه شما به این مسائل، گاهی میتواند وضعیت را وخیمتر کند. بنابراین، بسیاری از شما به اینترنت و گوگل پناه میبرید. به این صورت است که هزاران پدر یا مادر خسته و فرسوده در سراسر جهان عبارت «چگونه باید مادری/ پدری کنم؟» را جستجو میکنند.
همراه با این جستجو، عبارات «والدگری مقتدرانه»، «والدگری مستبدانه»، «والدگری آزادانه»، «والدگری هوشیارانه»، «والدگری مثبت»، «والدگری هلیکوپتری» و «والدین سختگیر» مشاهده میشوند. شما نیز احتمالا، مانند بسیاری افراد دیگر، با دیدن این روشهای متعدد والدگری، صفحه به صفحه پیش میروید تا به روشی برسید که به بهترین شکل برای خانواده شما اثربخش باشد.
اما پیش از آنکه بیش از این درگیر این اطلاعات گیجکننده شوید، بهتر است بدانید یک نوع روش والدگری وجود دارد که بیتردید برای تمام خانوادهها، صرفنظر از سابقه آنها، نیازهای منحصربهفردشان، تعداد اعضای آنها، زمینههای فرهنگیشان، شخصیت والدین و فرزندان و سن آنها مناسب است: والدگری مثبت. تنها پیشنیازی که برای استفاده موفق از تکنیکهای والدگری مثبت به آن نیاز دارید تعهد است.
به چه نوع تربیتی والدگری مثبت گفته می شود؟
بسیاری از افراد فرض را بر این میگذارند که والدگری مثبت به معنای آسانگیری و نرم بودن است. پدر یا مادری که در صورت انتخاب اشتباه یا بیانضباطی فرزندش، او را با عواقب رفتارش مواجه نمیکنند. کسانی که با این شکل از والدگری ناآشنا هستند، معمولا تصور میکنند، در این شکل از تربیت کودک، هیچ رفتاری از سمت فرزندان به چشم پدر و مادر اشتباه نمیآید و همواره همه تشویق میشوند و جایزه میگیرند.
برخلاف این تفکر، والدگری مثبت هر چیزی جز سهلانگاری است. این شکل از تربیت، با تعیین انتظارات روشن و آشکار، کودک را به سمت استانداردهای واقعگرایانه سوق میدهد و به او اختیار میدهد تا به فردی شایسته و مقاوم تبدیل شود. والدگری مثبت بر پایه تلاش بسیار دقیق روانشناس مشهور، آلفرد آدلر، بنا شده است و تمامی والدین، در سراسر جهان، از آن به شکلی موفقیتآمیز استفاده میکنند.
تاریخچه والدگری مثبت از کجا آغاز شد؟
آلفرد آدلر در ابتدای دهه ۱۹۰۰ درباره روانشناسی انسانی مطالعه میکرد، در زمانهای که بسیاری از مردم به دیدگاهی کاملا سنتی نسبت به کودکان معتقد بودند: «کودکان را باید دید، اما حرفشان را نباید شنید!» با وجود تمایلات اجتماعی رایجی که در دوران او وجود داشت، آدلر به شکلی رادیکال مدعی بود کودکان استحقاق این را دارند که با کرامت و احترام با آنها رفتار شود.
به نظر میرسد امروزه این دیدگاه به شکلی گسترده مورد پذیرش همگان است، گرچه به این گستردگی به آن عمل نمیشود. با این حال، چنین طرز تفکری در زمان حیات آدلر به عنوان مفهومی ضد فرهنگ شناخته میشد.
به هر حال، با همراهی روانپزشک دیگری، به نام رادولف دریکرز، آدلر بیان کرد با کودکان باید با احترام رفتار شود. اما همزمان والدین را توصیه میکرد تا از لوس و نازپرورده کردن فرزندانشان پرهیز کنند، چرا که چنین استراتژیهای والدگری تنها به مشکلات احساسی و رفتاری مانند احساس محق بودن، خودمحوری، فقدان همدلی و موارد مشابه دامن میزند.
گرچه این دو باور تا حدی به نظر متناقض میرسند، اما به شکل ساده و خلاصه، والدگری مثبت قرار است والدین را تشویق کند به صورت توامان مهربان و راسخ باشند. همین ایده دلسوز و قاطع بودن پدر و مادرها شخصی به نام جین نلسن را مجاب کرد تا متدولوژی والدگری مثبت را برای استفاده والدین در سراسر جهان توسعه دهد.
سه اصل و قاعده کلی والدگری مثبت چیست؟
این ایده پیشگامانه زیربنای والدگری مثبت است. به دلیل وجود همین بیانیه، بیشتر کارشناسان این حوزه توانستهاند بر سه اصل اساسی توافق کنند:
۱. هدف اصلی کودک رسیدن به احساس تعلق و اهمیت است
وقتی خوراک، پوشاک و مسکن کودکی فراهم میشود، دو مقصود بعدی او به سمت این نیازهای بنیادی سوق داده میشود: تعلق داشتن و احساس اهمیت.
تعلق داشتن
تعلق داشتن، در واقع، وجود احساس خواسته شدن و متصل بودن است. انسان موجودی اجتماعی است -تا مدتهای مدید، انسان بخشی از چیزی بسیار بزرگتر از خودش بوده است. برای یک کودک، تعلق به معنای احساس اتصال عاطفی به افراد مهم زندگیاش و احساس قطعیت درباره جایگاه خودش در خانواده است. احساس تعلق کودک غالبا با بروز تغییراتی در زندگی، مانند ورود خواهر یا برادر جدید یا جدا شدن والدین، مورد تهاجم قرار میگیرد.
چنین تغییراتی میتوانند باعث رفتارهای بازگشتی شوند- بازگشت یکی از مکانیسمهای دفاعی است که در آن شخص به زمان گذشته بازمیگردد، به مرحلهای از زندگی که در آن اضطراب کمتری داشته است. درباره کودکان، شب ادراری یکی از رایجترین رفتارهای بازگشتی است. اما اگر درک کنید که منشا چنین برخوردهایی چیست، قادر خواهید بود آنها را به شکل مؤثری حل کنید.
اهمیت داشتن
مهم بودن به معنای وجود احساس قابل بودن و مورد نیاز بودن است. فرزند شما به دانستن این موضوع نیاز دارد که قادر است با ارائه مشارکتهای معنادار، در روند زندگی خانوادگی تفاوت ایجاد کند. به علاوه، کودک باید قادر باشد قدرت شخصیاش را، بر جهانی که به آن پا گذاشته است، اعمال کند. قدرت را از یاد نبرید. هر انسانی (کودک یا بزرگسال) به وجود قدرت و ارادهای آزاد برای انتخاب چگونگی اعمال این قدرت نیاز دارد.
اگر کودکان نتوانند این اراده آزاد را به روشهای مثبت بروز دهند، به راههایی منفی، برای به دست آوردن کنترلی که آرزوی آن را دارند، چنگ میزنند. راههایی مانند امتناع از همکاری کردن، حاضرجوابی، انجام کاری برعکس آنچه شما از کودک خواستهاید و تحریک کردن عمدی خشم شما. تمام این موارد را میتوان رفتارهایی منفی با محوریت قدرت تعریف کرد که والدین را بسیار عصبانی میکند.
۲. تمام رفتارهای کودک به منظور دستیابی به هدفی انجام می شود
آیا میتوانید آخرین باری را که فرزندتان از انجام تکالیفش سر باز زده است به یاد آورید؟ آخرین باری که کودک پنج سالهتان حرفتان را گوش نکرده است؟ و آخرین باری که فرزند سه سالهتان بر سر میز شام نبردی حماسی به پا کرده است؟ به خاطر آوردن این موارد کار دشواری نیست. همه والدین، روزانه و گاهی چند بار در روز، با این مسائل مواجه میشوند. مهمترین نکتهای که باید درباره چنین برخوردهایی بدانید این است که این رفتارها تصادفی نیستند.
چه فرزند شما بتواند انگیزه پشت انتخابها و رفتارهایش را بگوید (نگران نباشید، بیشتر کودکان قادر به این کار نیستند.) چه نتواند، چنین رفتارهایی را، با تکیه بر قواعد آدلر، میتوان به سادگی به عنوان تلاش کودک برای دستیابی به احساس تعلق و اهمیت تلقی کرد. وقتی بدانید بدرفتاریها علامت یک مسئله هستند و نه خود آن، خواهید توانست مسئله ریشهای را به شکلی حل کنید که در نهایت رفتار خوب کودک را در پی داشته باشد.
این گفته به آن معنا نیست که همه تکنیکهایی که پیش از این در والدگری خود به کار بستهاید فیالنفسه اشتباه بودهاند، بلکه منظور این است که شما احتمالا سعی نکردهاید مشکل ریشهای را حل کنید. برای فهم بهتر، این مثال را به خاطر بسپارید: بدرفتاریها مثل یک بانداژ هستند، بر مسئله بسیار عمیقتری که میتواند در هر زمان دیگری خونریزی کند.
یک کودک بدرفتار کودکی دلسرد شده است
چند لحظه به این جملات فکر کنید:
کودک بدرفتار کودک بدی نیست.
کودک بدرفتار کودک مخالف یا بیاعتنایی نیست.
کودک بدرفتار کودک غیر قابل کنترلی نیست.
کودک بدرفتار کودک بدجنسی نیست.
کودک بدرفتار صرفا فردی است که پیشتر دلسرد شده است.
در این زمینه و با توجه به تعلیمات آلفرد آدلر، «دلسرد شدن» به این موضوع اشاره دارد که نیاز کودک به احساس تعلق و اهمیت برآورده نشده است. به این صورت، وقتی فرزند پنج سالهتان از گوش دادن به حرف شما امتناع میکند، به روش خودش در حال گفتن این جملات است: «من احساس تعلق نمیکنم و حس نمیکنم کنترلی بر زندگی خودم داشته باشم و این تنها روشی است که میتوانم آنچه احساس میکنم به شما نشان دهم.»
بنابراین، وقتی فرزندتان بدرفتاری میکند، آن را به چشم فریادی برای درخواست کمک بنگرید. درک کنید برای او دستکم یک چیز درست پیش نمیرود. این موضوع متاسفانه در کودکان وجود دارد که اگر راه مثبتی برای رسیدن به نیازهای احساسی خود نبینند، آنها را با رفتارهای منفی نشان خواهند داد.
توجه داشته باشید، اگر احساس یاس و دلسردی کودک تا مدتی ادامه داشته باشد، تکرار بدرفتاریهای رایجی در آنها مشاهده خواهید کرد. با گذشت زمان، کودک به این باور میرسد که بدرفتاریهایش او را به توجهی که میخواهد رسانده و احساس کنترلی را که در پی آن است در اختیارش قرار داده است. با این حال، وقتی طرز تفکر خود را تغییر دهید و بدرفتاری را به عنوان نشانهای از وجود یک مشکل و نه علامت شکست در نقش والدگری یا وجود نقصی در فرزندتان ببینید، تقریبا بلافاصله بهبودی در رفتارهای کودک مشاهده خواهید کرد.
آیا به کارگیری والدگری مثبت واقعا مشکلات را حل می کند؟
احتمالا شما نیز، مانند بسیاری از پدر و مادرهای دیگر، راههای بسیاری را امتحان کردهاید و اینبار واقعا میخواهید از این استراتژی جواب بگیرید. اکنون که فرضیات اساسی والدگری مثبت را فهمیدید، احتمالا درک میکنید چرا والدگری مثبت میتواند برای خانواده شما، فارغ از موقعیتهایی که در آنها گرفتار میشوید، مؤثر باشد.
واقعیت این است که همه انسانها نیازهای اساسی عاطفی یکسانی دارند که باید برآورده شود: احساس تعلق و اهمیت.
خواه کودک موقعیت ویژهای داشته باشد یا خیر، خواه والدین او جدا شده باشند یا نه، خواه برادر و خواهرهای فراوان داشته باشد یا تک فرزند باشد، خواه اختلالات یادگیری یا رفتاری داشته باشد یا نه، باز هم همان نیازهای احساسی را، مانند همه افراد بشر، خواهد داشت.
والدگری مثبت برای رسیدن به موفقیت نیاز به هیچ عامل خارجی ندارد، این استراتژی مؤثر خواهد بود تنها اگر والدینی آن را به کار بگیرند که برای تامین نیازهای احساسی فرزندانشان عزم قوی داشته باشند.
یکی از تفاوتهای بزرگ والدگری مثبت و دیگر روشهای والدگری این است که روش اول به صورتی پیشگیرانه عمل میکند و ابزارهای استراتژیک والدگری را، از پیش و نه در واکنش به یک بدرفتاری، به کار میگیرد. این شکل از والدگری پدر و مادرها را از پیش آماده میکند و از بدرفتاریهای آینده فرزندان، با برآورده کردن نیازهای احساسی آنها در وهله نخست، جلوگیری میکند. به طور کلی، فرض کنید فرزند شما به دو ظرف مجهز است و هر کدام از آنها نشاندهنده نیازهای عاطفی متفاوت است. ظرف اول با برچسب تعلق و ظرف دوم با برچسب اهمیت مشخص شده است.
در انتها، گزینههای پیش روی شما در قالب چند مثال بیان شده است:
- شما میتوانید هر روز ظرف تعلق کودک را با اختصاص زمانی که منحصر به خود او باشد پر کنید، یا اینکه کودک توجه شما را، با نق زدن مداوم یا قشقرق به پا کردن، به خود جلب میکند.
- شما میتوانید ظرف اهمیت کودک را با ارائه گزینههایی در طول روز و درگیر کردن او در تصمیمات معنادار پر کنید، یا اینکه فرزندتان قدرت خود را، با حاضرجوابی یا امتناع از حمام کردن، نشان میدهد.
- شما میتوانید ظرف تعلق کودک را با اطمینان دادن از عشق خود به او و نقش مهمی که در خانواده شما ایفا میکند پر کنید، یا اینکه او در نقش فردی درمانده فرو رفته و هر روز صبح، به شما التماس میکند در لباس پوشیدن به او کمک کنید.
- شما میتوانید ظرف اهمیت کودک را با توانا کردن او به کمک در کارهای مربوط به خانه و تکمیل وظایف متناسب با سنش پر کنید، یا اینکه او درباره هر چیز کوچکی شکایت و چانهزنی میکند.
والدگری مثبت پدر و مادرها را تشویق میکند ظرفهای تعلق و اهمیت فرزندشان را روزانه پر کنند. با انجام این کار، والدین مواردی را که در آنها مجبور به واکنش هستند به حداقل خواهند رساند. با این حال، حتی وقتی تمام نیازهای یک کودک به طور کامل برآورده میشود، او هنوز هم گهگاه بدرفتاری خواهد کرد. کودکان با وجود تمام تمهیدات شما ممکن است بیش از حد خسته شده باشند یا قادر به کنترل تکانههای خود در مقابله با احساسات شدید نباشند، اما با گذشت زمان، این موارد کاهش خواهند یافت.
در نهایت، به خاطر داشته باشید، والدینی که در تربیت کودک از تکنیکهای والدگری مثبت استفاده میکنند از نتایج آن بسیار لذت خواهند برد، چرا که میتوانند زمان کمتری را به واکنش نشان دادن و مدت بیشتری را به بهرهمندی از والدگری خود اختصاص دهند.