این سؤالی است که نسلها به آن پرداختهاند و همچنان درمورد مؤثرترین سبک فرزندپروری مثبت بحث و گفتگو فراوان است. وقتی والدین هرکدام روش و سبک خودشان را بهتر و کاملتر میدانند، اوضاع بدتر میشود. باوجوداین، پدر و مادر ناامید بهدنبال راهحلهای مفیدیاند تا آرامش را به خانه برگردانند.
گفتگو بهتر است یا تنبیه یا محرومیت؟ آیا داد زدن به کودک آسیب میزند؟ تهدید چطور؟ مواجهه با پیامدهای عمل کافی است؟ اگر با همسرتان دو روش مختلف تربیتی داشته باشید، چه نتیجهای دارد؟ برای انجام کارهای خانه به فرزندتان حقوق بدهید؟
لیست این سؤالات انتها ندارد. همه والدین یکی دو مورد از روشهای گفتهشده را امتحان کردهاند و بعد از مدتی متوجه شدهاند اثر مثبت آنها کوتاهمدت است یا بیاثر و حتی مضرند. احساس ناتوانی یا گیر افتادن در تربیت فرزند احساسی نامطلوب است. اما خبر خوب اینکه دانش و آگاهی به افراد قدرت و توانایی میدهد. با استفاده از روشهای مناسب میتوانید به والدینی آگاه و مهربان تبدیل شوید. در ادامه به یکی از این روشها اشاره میشود که در بسیاری از خانوادهها کارآمد بوده است: سبک فرزندپروری مثبت.
آنچه در این مقاله میخوانید: |
سبک فرزندپروری مثبت چیست؟
سبک فرزندپروری مثبت بر دو اصل روانشناسی آدلری و تربیت مثبت مبتنی است. روانشناسی آدلری به اصولی اشاره دارد که روانشناس بزرگ، آلفرد آدلر، آنها را پایهگذاری کرده است. براساس نظریه آدلر انسانها موجوداتی اجتماعیاند که اهدافی را در زندگی دنبال میکنند. برای مثال، اگر فرد از خودش بپرسد چرا مدرسه میرود؟ چرا سر کار میرود؟ چرا به فکر تشکیل خانواده است؟ و هزاران سؤال دیگر، در پس تمام این سؤالات اهدافی وجود دارد. بهعبارتدیگر، این اهدافاند که به رفتار و اعمال فرد سمت و سو میدهند. فلسفه و تفکر زیربنایی تربیت مثبت نیز این است که ازطریق پنج معیار مهم در افراد احساس تعلق و اهمیت ایجاد کند. ازآنجاکه هزاران مقاله علمی درمورد سبک فرزندپروری مثبت وجود دارد، میتوان با اطمینان گفت این روش از نوپایی تا نوجوانی مؤثر است فارغ از اینکه خانواده در چه موقعیتی است.
هدف از تربیت در فرزندپروری چیست؟
قبل از پرداختن به معرفی سبک فرزندپروری مثبت ، لازم است هدف تربیت کودک روشن شود. اگر از شما بپرسند هدفتان از تربیت کردن فرزندتان چیست، احتمالاً خواهید گفت خاتمه دادن به رفتارهای نادرست فرزندتان. برای مثال:
- اتمام مشاجرات خواهر ـ برادری،
- مهار کردن بیاحترامیها،
- پایان دادن به کجخلقیها و قشقرقها،
- پایان دادن به بدغذایی کودک.
اگرچه این اهداف منطقی و معقول به نظر میرسند، اما وقتی روی یک یا دو مشکل تمرکز میکنید، هدف نهایی تربیت فراموش میشود.
تربیت نقطه مقابل تنبیه است، درواقع، تربیت همان آموزش دادن است. یعنی بهجای اینکه کودک را بهدلیل رفتار نامناسب تنبیه کنید، با راهنمایی و آگاهی دادن، به آنها میآموزید چگونه رفتار کنند. پس با این نگاه، هدف تربیت کوتاهمدت یا مربوط به تغییر یک یا دو رفتار نیست. بزرگسالی فرزندتان را تصور کنید، دوست دارید او را با چه صفاتی بشناسند؟ تابآور؟ محترم؟ توانمند؟ مستقل؟ سختکوش؟ باانگیزه؟ مهربان و شفیق؟ سخاوتمند؟ وقتی روش تربیتی مشخصی را انتخاب میکنید، از خودتان بپرسید آیا این روش به او کمک میکند تا تبدیل به فردی مؤثر و سالم شود؟
آیا با داد زدن یاد میگیرد چگونه به دیگران احترام بگذارد؟
با تنبیه کردن شفقت و مهربانی را یاد میگیرد؟
جایزه دادن برای نمرات خوب به او یاد میدهد که خودانگیخته باشد؟
آیا تمیز کردن اتاقش یا جمع کردن اسباببازیهایش او را به خودکفایی و استقلال ترغیب میکند؟
هدف نهایی تربیت این است که کودک از اشتباهاتش درس بگیرد و آنها را تکرار نکند. متأسفانه به بیشتر والدین فقط راهحلهای کوتاهمدت آموزش داده شده است.
سبک فرزندپروری «محرومسازی»
روش تربیتی «محرومسازی»، یعنی فرستادن کودک به اتاقش و فکر کردن درباره کاری که انجام داده است، را در نظر بگیرید. آیا واقعاً بچهها درباره کاری که کردهاند فکر میکنند؟ احتمالاً نه، چون مثلاً فقط 5 سال دارند. آنها هنوز توانایی و مهارت درک اشتباهات را ندارند و نمیدانند چه رفتاری را جایگزین کنند که درست باشد. اما ازنظر هیجانی بهقدری بزرگ شدهاند که بعد از محرومیت احساس نامطلوبی نسبت به شما پیدا میکنند. مشکل محرومسازی و تنبیه این است که راه درست را به کودک آموزش نمیدهد.
اگر هزاران بار هم به کودک نه بگویید، تا وقتی آموزش رفتار صحیح را به او ندهید، متوجه درست و نادرست نخواهد شد. بدون آموزش مناسب، بچهها علیرغم تنبیه به رفتارهای قبلیشان ادامه میدهند. وقتی برای تربیت کردن اهداف بلندمدت تنظیم میکنید، هر روز و هر ساعت بهگونهای عمل خواهید کرد که به آن اهداف برسید.
چگونه کودک را تربیت کنید؟
پیشازاین اشاره شد که معمولاً کلمه تربیت کردن با تنبیه کردن یکسان پنداشته میشود. اما ریشه لاتین کلمه تنبیه اشاره دارد به مجازات کردن و ریشه کلمه تربیت کردن به آموختن و آموزش دادن برمیگردد. کلید اصلاح رفتارهای کودک این است: به آنها یاد دهید که چگونه رفتارهای مناسب را جایگزین رفتارهای نامطلوب کنند.
وقتی کودک را تنبیه میکنید، او هرگز یاد نمیگیرد در موقعیتهای مشابه چه رفتار مطلوبی داشته باشد. تنبیه اغلب منجر به جنگ قدرت میشود. ازآنجاکه بچهها میدانند رفتار نامناسب باعث جلبتوجه میشود، به آن رفتار ادامه میدهند. این رفتارهای کودک انرژی زیادی از والدین میگیرد و صبر آنها را به سر میبرد. والدین در چنین موقعیتی فقط دنبال ایناند که در لحظه پاسخی دهند که ماجرا خاتمه پیدا کند، اما دقیقاً مشکل همینجاست. واکنش نشان دادن به مسائل نهتنها اوضاع را بهبود نمیدهد، بلکه باعث گم شدن اهداف و خستگی بیشتر آنها میشود.
مؤثرترین راهبرد برای تربیت کردن این است که آموزش و راهنمایی لازم را به او ارائه دهید تا قرار نباشد در مواقع اضطرار واکنشی عمل کنید. تربیت موفق، نیازمند سرمایهگذاری اولیه است. باور کنید که تأثیر این سرمایهگذاری اولیه را در طولانیمدت در رفتار کودک خواهید دید. برای تربیت مؤثر باید به سه حوزه توجه کنید:
-
سبد توجه را پر کنید!
بچهها نیاز به توجه خالصانه دارند. اگر «سبد توجه» کودک را با توجه مثبت پر نکنید، او به هر کاری دست میزند تا توجه دریافت کند، حتی توجه منفی. نه به این معنی که 7 روز هفته و 24 ساعت شبانهروز کنار فرزندتان باشید.
اگر فقط چند دقیقه در روز وقت دونفره باهم داشته باشید و بدون حواسپرتی برای کاری که دوست دارد وقت بگذارید، نتیجهای عالی خواهید دید. در روز یک یا دو بار حدود 10 دقیقه با کودک وقت بگذرانید، برای مثال بازی که دوست دارد انجام دهید یا کتاب موردعلاقهاش را بخوانید. تمام کارها را رها کنید و در این زمان فقط به کودک توجه کنید.
وقتی سبد توجه فرزندانتان را بهطور مثبت و کنشگرانه پر کنید، کودک همکاری بیشتری خواهد کرد و احتمال اینکه با روشهای منفی بهدنبال جلبتوجه باشند کمتر خواهد شد. همه در زندگی درگیری دارند و ممکن است در ابتدا پیدا کردن وقت اضافی در روز دشوار باشد. اما به این کار به چشم سرمایهگذاری در روابط و بهبود رفتار کودک نگاه کنید.
-
زمانی را برای آموزش اختصاص دهید!
بهترین روش تربیت این است که با آموزش رفتار یا واکنش صحیح به کودک در انتخاب بهتر به او کمک کنید. نقشبازی راهی عالی برای این کار است. برای مثال، اگر کودک در به اشتراک گذاشتن وسایلش مشکل دارد و این باعث میشود بقیه را بزند، بهجای اینکه از روشهای اصلاح رفتارگرایانه استفاده کنید، موقعیتی ایجاد کنید و رفتار درست را به او یاد دهید. برای مثال «من واقعاً دوست دارم وقتی بازیات تمام شد با آن ماشین بازی کنم.»
میتوانید بازی را جذابتر هم کنید، بهاینترتیب که نقشها را عوض کنید و وانمود کنید که شما جای او هستید و به کودک اجازه دهید با انتخابهای بهتر شما را راهنمایی کند. به یاد داشته باشید، مانند هر کاری، این کار هم به پشتکار و تکرار نیاز دارد. انتظار نداشته باشید کودک بعد از یک دور نقشآفرینی پاسخهای مناسب ارائه دهد. اما تمرین باعث پیشرفت میشود و پیشرفت به آرامش بیشتر در خانه میانجامد. درنهایت، وقتی کودکان انتخابهای درستی دارند ـیا حتی هر حرکت رو به جلوـ آنها را تشویق کنید. «میبینم که خودت بهتنهایی همه اتاق بازی را تمیز کردی، این کمک بزرگی است. من واقعاً قدر زحمت تو را میدانم» یا «از اینکه کتابت را به برادرت دادی متشکرم. چقدر تو مهربانی!»
-
حدومرزها را مشخص کنید!
ثابتقدم بودن در برنامههای روزانه بسیار دشوار است، آن هم باوجود تمام مشغلههایی که امروزه خانوادهها گرفتار آن هستند. اما واقعیت این است که کودکان، وقتی ساختار مشخصی داشته باشند و مرزبندیهای خود را بدانند، رشد و پیشرفت میکنند. وقتی انتظارات از قبل و بهروشنی به آنها اعلام شود، چارچوبی برای رفتار کردن پیدا میکنند. نه به این معنی که باید تعداد زیادی قانون تعیین کنید، بلکه بهتر است مهمترین مواردی را مشخص کنید که برای خانوادهتان اهمیت دارد. درمورد قوانین اساسی و پیامدهای نقض قوانین، شفاف باشید. ثابتقدم باشید. وقتی کودک قوانین را رعایت نمیکند، در انجام پیامدی که با هم توافق کردید حتماً ثبات داشته باشید.