حرف گوش نکردن کودک و اتفاقی که ما آن را به لجبازی کودک خود تعبیر میکنیم، میتواند حفظ آرامش و کنار آمدن با کودک را به یکی از دشوارترین کارهای دنیا تبدیل کند. خیلی از ما در زندگی شخصی و کاری خود قادریم به سادگی کنترل امور را در دست بگیریم، خیلی از ما میتوانیم روابط خود را با افراد دیگر مدیریت کرده و تعاملات موثر و موفقی با بزرگسالان دیگر، حتی در موقعیتهای سختی مانند بیماری یا ناراحتی، داشته باشیم. اما وقتی با کودک خود مواجه میشویم، در تعامل با او کاملا درمیمانیم.
دلیل این موضوع چیست؟ حرف گوش نکردن کودک واقعا چه علتی دارد؟ چرا خیلی وقتها به نظر میرسد که کودک عمدا در حال لجبازی است؟
احتمالا برای شما هم پیش آمده است که از حرف گوش نکردن کودک، برداشتهای شخصی کرده یا این اتفاق را به دلیل لجبازی یا یکدندگی کودک دانسته باشید. آیا فرزند من مرا دوست ندارد؟ چرا وقتی همهی چیزهای خوب دنیا را برای او میخواهم، در مقابل من پافشاری میکند؟
حرف گوش نکردن کودک دو ساله به علت بد بودن کودک یا وحشتناک بودن این سن نیست. وادار کردن یک کودک دو ساله به انجام یک کار سخت است، به این دلیل ساده که بچهها در این سن، از بیشترین میزان رشد مغزی، نسبت به تمام زندگی خود برخوردار هستند.
برای اینکه بهتر متوجه موضوع شوید باید بگوییم که مغز کودک شما، از زمان تولد تا سه سالگی، ۷۰۰ اتصال عصبی جدید در هر ثانیه میسازد. ۷۰۰ اتصال عصبی در هر ثانیه! با وجود این میزان از اتصالات جدید که در هر ثانیه اتفاق میافتند، دیگر درک اینکه چرا تبدیل کودک دو ساله به یک کودک حرف گوش کن و مطیع تا این حد دشوار است، سادهتر خواهد شد.
اجازه دهید به جدالهای به ظاهر مهملی که هر روز بین ما و کودک دو سالهمان رخ میدهند، نگاهی داشته باشیم:
کودک: من نون تست میخوام.
والد: حتما عزیزم (به او نان میدهید).
کودک: من نون تست نمیخوام (و نان را به زمین میاندازد).
والد: چی؟ چرا؟ این نون چه عیبی داشت؟
ما معمولا با این ذهنیت که افکار کودک دو سالهمان منطقی است، از او سوالهای منطقی میپرسیم، در حالی که در واقع تنها منطق موجود در تعامل با کودک این است که کودک تابع هیچ منطقی نیست. ما تمایل داریم که روابط خود با کودک را بر اساس آموزههای پیشین خود و به نحوی که با همسن و سالان خود رابطه داریم، پیش ببریم. ما تصور میکنیم که درخواست نان تست از طرف کودک، به دلیل رخ دادن یک سلسله پردازش منطقی در مغز او و گرفتن تصمیمی کاملا منطقی بوده است، بنابراین زمانی که فقط چند ثانیه پس از درخواست نان، کودک آن را به زمین میاندازد، کاملا جا میخوریم.
بهتر است به خاطر بسپاریم که حرف گوش نکردن کودک تا حد زیادی (مثلا ۹۰ درصد) به این علت است که رفتارهای او توسط بخش احساسی مغزش کنترل میشود و بخش منطقی مغز او هیچ دخالتی در تصمیمگیریهایش ندارد. این گفته به این معناست که کودک دو سالهی شما، در تمام طول روز، افکاری غیر منطقی و دمدمی دارد که تماما از احساساتش نشئت میگیرند.
برای حل مشکل حرف گوش نکردن کودک دو ساله به جای پرسیدن سوالاتی که معمولا به هیچ جایی نمیرسند، دقت کنید و ببینید که کودک شما دقیقا در همان لحظه چه احساسی دارد. در واقع، به یاد داشته باشید که کودک معمولا درک نمیکند که احساساتی که تجربه میکند، چه علتی دارند. او فقط احساس میکند و تصمیم میگیرد که تصمیم خود را در همان لحظه عملی سازد.
به همین دلیل است که زمانی که از کودک دو سالهی خود میپرسید: «چی شده؟» یا «چرا این کارو انجام ندادی؟» یا «چرا داری گریه میکنی؟» پاسخ او به شما، گریهی شدیدتر، سکوت، تکرار کاری که انجام میداده، فریاد زدن یا هر پاسخ اتفاقی دیگری خواهد بود.
کودک دو ساله جواب سوالهای شما را نمیداند چرا که کنشهای او بر اساس محرکهای احساسی است و نه منطقی.
او نمیداند که چرا دیگر دلش نمیخواهد نان تست بخورد. او نمیداند نانی که به او داده اید چه مشکلی دارد. او فقط دربارهی محرک مقاومت ناپذیری در مغز خود خبر دارد که به او میگوید: «نون تست رو قبول نکن!»
هیچ فرقی نمیکند که کودک شما چقدر غیر منطقی یا دمدمی عمل کند، تفکرات او، عمل او و احساسات او را در در هر حالتی تصدیق کنید. آرام بمانید، پذیرای اتفاقات باشید و کودک خود را در همان لحظه ببینید و قبول کنید. «آاا… تو نون نمیخوای. فهمیدم.» سپس، صبر کنید. کارشناسان به این زمان، «زمان انتظار» میگویند. در این مدت، شما یک فاصلهی ۳ تا ۷ ثانیهای (یا حتی طولانیتر) ایجاد میکنید و کودک شما فرصت خواهد داشت تا اتفاقات را پردازش کند.
اگر از جدال با کودک دست کشیده و انرژی خود را به سمت مثبتی هدایت کنید، معجزه را مشاهده خواهید کرد. تلاش کنید که هر بار کودک چیزی میگوید یا چیزی میخواهد، افکار او را تصدیق کرده و به آرامی اجازه دهید محدودیتهای برقرار شده را بداند.
«تو واقعا اون نون رو نمیخوای. فهمیدم. میتونی موقع صبحانه نون بخوری یا اون رو بعدا موقع میان وعده بهت بدم.» بعد صبر کنید تا کودک تصمیم خود را بگیرد. در این مدت، آرام مانده و به کارهای دیگر بپردازید.
۷ دقیقهی بعد یا کمتر یا بیشتر، او احتمالا بازخواهد گشت و آمادگی خود را برای خوردن نان تست اعلام خواهد کرد. به این ترتیب، با پرهیز از پرسیدن سوالات منطقی، تصدیق احساسات کودک و صبر کردن، چالش خوردن نان تست توسط کودک، تمام خواهد شد.
اگر یک کودک دو ساله در خانه دارید و هر روز و شب با مسئلهی حرف گوش نکردن کودک خود مواجه هستید، این جملهی ساده را به خاطر بسپارید: زمانی که در هر ثانیه ۷۰۰ نورون جدید در مغز کودک شما در حال رشد است، برای پرهیز از پرسیدن سوال و تصدیق افکار و درک احساسات کودک خود درنگ نکنید. به این دلیل که تمام چیزی که کودک شما میخواهد این است که فارغ از تمام اتفاقاتی که تا چند ثانیه پیش افتاده است، شما بدانید که او در آن لحظه، دیگر نان تست نمیخواهد.
روابط مثبت بین والدین و فرزندان برای رشد کودکان مهم است. روابط مثبت با کودکان…
نوع تفکر شما در مورد تربیت فرزندتان، در ایجاد رابطه با آنها تفاوت ایجاد میکند.…
دنیای دیجیتال بخش جداییناپذیر زندگی ما و فرزندانمان است. در یک دوره جامع آموزشی تلاش…
سلامت روان، بسیار فراتر از وجود برخی از اختلالات است. وقتی صحبت از سلامت روان…
توسعه تاب آوری یک سفر شخصی است و شما باید از دانشی که نسبت به…
کودکان تاب آور میتوانند پس از تجربه شکست، بهبود یابند و به زندگی عادی خود…
View Comments
خیلی مطلب خوبی بود. متشکرم